از زمان‌ فروپاشي‌ آخرين‌ نظام‌ سياسي‌ دولتهاي‌ اسلامي‌ ـ دولت‌ خلافت‌ عثماني‌ ـ بدست‌ مصطفي‌ كمال‌ آتاترك‌، در سال‌ 1924، سرزمينهاي‌ اسلامي‌ امواج‌ متوالي‌ وگوناگون‌ شكستها و مصيبتها را از سر گذراند كه‌ سرانجام‌ تداوم‌ حضور نفوذ و سلطه‌ خشن‌ غربي‌ را موجب‌ گرديد. و شايد دولت‌ نامشروع‌ لائيك‌، كه‌ تراوش‌ يافته‌ از طرح‌جديد امپرياليسم‌ است‌، يكي‌ از مهمترين‌ ابزارهاي‌ غرب‌ در اين‌ خصوص‌ باشد. زيرا كه‌از طريق‌ آن‌، مسئله‌ تجزيه‌ ومنطقه‌ گرايي‌، در برابر امت‌ واحده‌ وميهن‌ يكپارچه‌ در طول ‌سيزده‌ قرن‌، تثبيت‌ يافته‌ است‌. سپس‌ روشهاي‌ غربزدگي ‌ و آثار ويرانگر آن‌ در برابر توحيد و روش‌ اسلام‌ يعني‌ راه‌ حق‌، راه‌ صلح‌ وعزت‌ قد علم‌ كرد. همچنين‌ در سايه‌ اين‌ روند، مهمترين‌ و خطرناكترين‌ هدف‌ حمله‌ غرب‌ به‌ اجرا در آمد، آنگاه‌ كه‌ « دولت‌ عبري‌» درقلب‌ جهان‌ اسلام‌ ايجاد شد. پس‌ از گذشت‌ بيش‌ از نيم‌ قرن‌ از فروپاشي‌ خلافت‌ وپيدايي‌ دولت‌هاي‌ ملي‌گرا،انقلاب‌ اسلامي‌ در ايران‌ به‌ پيروزي‌ رسيد و يكي‌ از مهمترين‌ حلقه‌هاي‌ زنجيره‌ دولت‌ناسيوناليستي‌ كه‌ امپرياليسم‌ در ايران‌ زمان‌ شاه‌ بنيان‌ نهاده‌ بود، از هم‌ گسست‌ و موازنه ‌نيروها در منطقه‌ آنچنان‌ دچار دگرگونيهاي‌ شديد شد كه‌ ناظران‌ سياسي‌ هرگز انتظار آن ‌را نداشتند. پرچمها وشعارهاي‌ اسلامي‌ در آسمان‌ منطقه‌ به‌ طور بي‌سابقه‌اي‌ برافراشته‌شد و واپسين‌ سال‌ دهه‌ هفتاد( 1979م‌) تمام‌ منطقه‌ را برسر دوراهي‌ مهمي‌ قرار داد: توده‌هاي‌ ميهن‌ اسلامي‌ در حالت‌ شور التهاب‌ وسرمستي‌، انقلاب‌ اسلامي‌ را بدون‌ حد ومرز تاييد نمودند و نسبت‌ به‌ آن‌ ابراز همدردي‌ مي‌كردند تا اينكه‌ دهه‌ هشتاد آغاز وبا آن‌،سالهاي‌ سنگين‌ نيز آغاز شد و شور والتهاب‌ كم‌ رنگ‌ گرديد. سرمستي‌ پريد و انديشه‌ وعقل‌ وارد گود شد وخردگرائي‌ مسلمانان‌ به‌ تلاش‌ جهت‌ ساماندهي‌ گفتگوي‌ بي‌نتيجه‌ باتبليغات‌ غربي‌ وعربي‌ پرداخت‌. روژه‌ گارودي‌ انديشمند فرانسوي‌ مسلمان‌ اعلام‌ مي‌نمود:" امام‌ خميني‌ الگوي‌ توسعه‌ غرب‌ را در قفس‌ اتهام‌ قرار داد. او به‌ زندگي‌ ايرانيان‌ معنا بخشيد آنهم‌ درست‌ در زماني‌كه‌ غرب‌ وسرسپردگانش‌ كه‌ از اين‌ قيام‌ وانقلاب‌ گيج‌ شده‌ بودند، در چند محور جهت ‌ضربه‌ زدن‌ به‌ انقلاب‌ حركت‌ كردند. ابتدا كوشيدند مانع‌ از رسيدن‌ رهبران‌ مذهبي‌ به‌ قدرت‌ شوند... اقليتهاي‌ قومي‌ را بر انگيختند... از گروههاي‌ ايراني‌ ضد انقلاب‌ و گروهكهاي‌ سلطنت‌ طلب‌، ساواك‌ و برخي‌ سازمانهاي‌ لائيك‌ پشتيباني‌ كردند، سپس‌ به‌ محاصره‌ اقتصادي‌ وسياسي‌ دست‌ زدند ووقتي‌ تمام‌ اين‌ توطئه‌ها شكست‌ خورد، به‌ صدام‌ حسين‌ دستور دادند تا جنگ‌ را آغاز كند! وسرانجام‌ ميان‌ اهل‌ تسنن‌ وتشيع‌، فتنه‌ را برانگيختند تا موج‌ انقلابي‌ ـ جهادي‌ را محاصره‌ نمايند واز رسيدن‌ تاثير آن‌ به‌ مناطق‌ سني‌نشين‌ ـ خواه‌ مناطق‌ نفت‌ خيز يا مناطق‌ رودرو با اسرائيل‌ ـ جلوگيري‌ بعمل‌ آورند. و بهمين ‌دليل‌ اوج‌ فتنه‌ انگيزي‌ در عربستان‌ سعودي‌ وميهن‌ اشغالي‌ ( فلسطين‌) بود. اگر تمام‌ تلاشها به‌ شكست‌ انجاميده‌ باشد، تلاش‌ اخير ـ فتنه‌ انگيزي‌ ـ به‌ پاره‌اي‌موفقيتها دست‌ يافت‌، زيرا كه‌ عمدتاً در خارج‌ از سرزمين‌ ايران‌ انجام‌ مي‌گيرد وستوني‌بزرگ‌ از وعاظ‌ وآخوندهاي‌ درباري‌ آن‌ را رهبري‌ مي‌كنند كه‌ به‌ گفته‌ بانوي‌ مجاهد زينب‌ غزالي‌، نظامهاي‌ طاغوتي‌ آنان‌ را در اين‌ توطئه‌ صهيونيستي‌ ـ كه‌ ترديدي‌ در ماهيت‌ آن‌نيست‌ ـ به‌ مزدوري‌ گرفته‌اند.1 امروز كه‌ ما از چگونگي‌ وضع‌ نابسامان‌ امت‌ ـ كه‌ فتنه‌ آن ‌را از پاي‌ در مي‌آورد ـ به‌ سوگ‌ نشسته‌ايم‌، در برابر اين‌ هياهوي‌ تاسف‌ برانگيزي‌ كه‌ تر و خشك‌ را مي‌ سوزاند، از چاره‌ انديشي‌ علمي‌ و واقع‌ بينانه‌ گريزي‌ نداريم‌...البته‌ ما حتي ‌شنيده‌ايم‌ كه‌ بعضي‌ها شيعه‌ امامي‌ اثني‌ عشري‌ را يك‌ مذهب‌ اسلامي‌ مي‌دانند كه‌ ازديگرمذاهب‌ اهل‌ سنت‌ تمايزي‌ ندارد، ولي‌ در مقابل‌، اين‌ را هم‌ شنيده‌ايم‌ كه‌ بعضي‌هاميان‌ شيعه‌ امامي‌ اثني‌ عشري‌ وفرقه‌ غلات‌،فرقي‌ قائل‌ نيستند و آنان‌ را گروهي‌ كفر و رز و زنديق‌! يا مجوس‌ و زرتشتيان‌ گناهكار مي‌شمارند! در اين‌ بررسي‌ سريع‌ تلاش‌ خواهيم‌ كرد با نظرات‌ ومواضع‌ علماي‌ اهل‌ سنت‌ورهبران‌ حركتهاي‌ اسلامي‌ معاصر آشنا شويم‌ كه‌ تاكيد دارند اماميه‌ اثني‌ عشري‌ يك‌فرقه‌ اسلامي‌ است‌ و پيروان‌ آن‌ در اصول‌ اعتقادي‌ با ما يكسان‌ هستند و تنها در برخي ‌مسائل‌ اختلاف‌ نظر دارند، مسائلي‌ كه‌ اختلاف‌ نظر درباره‌ آنها، كفر يا خروج‌ از جرگه‌امت‌ اسلامي‌ تلقي‌ نمي‌گردد!. اين‌ بررسي‌، يك‌ بحث‌ تفصيلي‌ درباره‌ ديدگاهها و دلايل‌ شرعي‌ آنها نيست‌ كه‌ اين‌بحث‌ ديگري‌ را مي‌طلبد، ولي‌ ما تنها از ميان‌ بسياري‌ از نظرات‌ ومواضع‌، پاره‌اي‌ را جهت‌ دقت‌ و يادآوري‌ انتخاب‌ خواهيم‌ كرد. اصولا" اسلام‌ ديني‌ است‌ كه‌ به‌ تامل‌، تفكر و خردگرائي‌ دعوت‌ مي‌كند... به‌ گفتگو و سازندگي‌ فرامي‌خواند و مجتهد را حتي‌ اگراشتباه‌ كند، داراي‌ اجر وپاداش‌ مي‌داند... كه‌ اگر درست‌ اجتهاد كرده‌ باشد، دو پاداش‌مي‌گيرد. اين‌ امر در بنيانگذاري‌ تمدني‌ عظيم‌ سهيم‌ بوده‌ است‌، تمدني‌ كه‌ الگويي‌ بي‌نظيربراي‌ خلاقيت‌ فكري‌ تسامح‌ بود، با اينحال‌ امّت‌، دوره‌هايي‌ استثنايي‌ از ترور فكري‌، نه‌تنها از سوي‌ حكومت‌ بر ضد جامعه‌، بلكه‌ ميان‌ خود قشرهاي‌ جامعه‌ رااز سرگذرانيد...تروريسم‌ فكري‌ به‌ همراه‌ تنگ‌ نظري‌ وبستن‌ تمام‌ درهاي‌ گفتگو... اين‌ وضع‌ همراه‌ بادوره‌هاي‌ انحطاط‌ وشكست‌ در تاريخ‌ مان‌ بود. زماني‌ كه‌ تبعيت‌ نا آگاهانه‌ وتعصب‌ منفورحاكم‌ بود و مكتب‌ هاي‌ فكري‌ كه‌ رهبران‌ و پيشوايان‌ بزرگ‌ باني‌ آن‌ بودند، به‌ احزابي‌ تبديل‌ شدند كه‌ گاهي‌ با بكارگيري‌ سلاح‌ تكفير و گاهي‌ ديگر با فتنه‌ انگيزي‌ در محافل‌اجتماعي‌، هر يك‌ از طريق‌ تروريسم‌، ديگري‌ را از صحنه‌ بدر مي‌كردند. كتابهاي‌ حجت‌ الاسلام‌ ابوحامد غزالي‌ همانند كتابهاي‌ شيخ‌ الاسلام‌، ابن‌ تيميه‌، هردو مغزهاي‌ تاريخ‌ انديشه‌ اسلامي‌ ـ بدست‌ علماي‌ مسلمان‌ به‌ آتش‌ كشيده‌ شد. البته‌« غزالي‌» اشعري‌ است‌ وبه‌ سوي‌ تصوف‌ مي‌گرايد ولي‌ « ابن‌ تيميه‌» به‌ سوي‌ سلفي ‌گري‌ گرايش‌ دارد، واين‌ واكنش‌ در قبال‌ هر دو اين‌ تاكيد را دارد كه‌ تروريسم‌ بر ضد طرف‌خاصي‌ جهت‌ داده‌ نشده‌ بود، بلكه‌ بر ضد سازندگي‌! است‌. وقتي‌ كتاب‌ «احياء علوم‌الدين‌» را آتش‌ مي‌ زدند، كتاب‌ را بدعتي‌ مخالف‌ با سنت‌ دانستند! در برهه‌هايي‌ ديگركار برخي‌ شافعيان‌ متعصب‌ بدانجا رسيد كه‌ وقتي‌ از يك‌ شافعي‌ پرسيدند: حكم‌ غذايي‌ كه‌ يك‌ قطره‌ شراب‌ در آن‌ افتاده‌ باشد چيست‌؟ او در پاسخ‌ گفت‌: براي‌ يك‌ سگ‌ يا يك‌ حنفي‌؟ وآنگاه‌ كه‌ از يك‌ حنفي‌ متعصب‌ پرسيدند: آيا براي‌ يك‌ حنفي‌ جايز است‌ كه‌ بايك‌ دختر شافعي‌ ازدواج‌ كند؟ پاسخ‌ داد: جايز نيست‌، زيرا ايمان‌ آن‌ زن‌ مورد ترديد است‌! و ديگري‌ گفت‌: با قياس‌ بر اهل‌ كتاب‌، ازدواج‌ با او جايز نيست‌! شيخ‌ محمد غزالي ‌در يكي‌ از كتابهاي‌ خود نقل‌ مي‌كند كه‌ وي‌ روزگاري‌ را ديده‌ است‌ كه‌ وقتي‌ وارد مسجد مي‌شد چهار نماز جداگانه‌، طبق‌ مذاهب‌ چهارگانه‌ برگزار مي‌شد!... و بالاخره‌ كار به‌ آنجا كشيد كه‌ احاديث‌ پيامبر(ص‌) وسيله‌ تهمت‌ زدن‌ها يا دفاع‌ از اين‌ و آن‌ شد! وقتي‌ كه‌ بعضي‌ از حنفي‌ها روايت‌ جعل‌ كردند: « در امتم‌ مردي‌ خواهد آمد بنام ‌ابوحنيفه‌ واو چراغ‌ امت‌ من‌ است‌ "! ديگران‌ مدعي‌ شدند كه‌ مالك‌ درباره‌ ابوحنيفه‌ گفته‌است‌:" او بدترين‌ مولودي‌ است‌ كه‌ در اسلام‌ زاده‌ شد و او اگر با شمشير عليه‌ اين‌ امت‌ خارج‌ مي‌شد آسانتر و قابل‌ تحمل‌ تر بود"! همچنين‌ شافعي‌ها از پيامبر خدا روايت‌ كردند" عالم‌ قريش‌ تمام‌ زمين‌ را از علم‌ لبريزمي‌سازد"، كه‌ گويا مراد از آن‌، امام‌ شافعي‌ بود وحنفي‌ها پاسخ‌ دادند:" در امتم‌ مردي‌خواهد بود بنام‌ محمد بن‌ ادريس‌ كه‌ ضرر آن‌ براي‌ امتم‌ از ابليس‌ بيشتر است‌"!2 اگر بخواهيم‌ مثالهاي‌ بيشتري‌ بياوريم‌ متاسفانه‌ كم‌ نمي‌آوريم‌، حتي‌ شيخ‌ الاسلام‌ ابن‌ تيميه كه‌ امروز بعضي‌ مي‌كوشند از فتواهاي‌ او براي‌ تكفير واتهام‌ ديگران‌ به‌ فسق‌ وكفر،بهره ‌برداري‌ كنند، خود روزي‌ به‌ كفر متهم‌ شد!3 حافظ‌ ابن‌ حجر در كتاب‌" الفتاوي‌ الحديثه‌" گفتار عجيبي‌ درباره‌ ابن‌ تيميه‌ آورده‌ ومي‌گويد:"ابن‌ تيميه‌ بنده‌اي‌ است‌ كه‌ خدا او را ناكام‌، گمراه‌، كور وكر وخوار كرده‌ است‌.امامان‌ بدين‌ امر تصريح‌ كرده‌ و تباهي‌ كار و دروغ‌ بودن‌ گفتارش‌ رابيان‌ كرده‌اند وهر كس‌ بخواهد بر اين‌ امر آگاهي‌ يابد، سخنان‌ امام‌ مجتهد را كه‌ امامت‌، بزرگواري‌ و بلوغ‌ رتبة‌ اجتهادش‌ مورد توافق‌ است‌، يعني‌ ابو الحسن‌ سبكي‌ وفرزندش‌ التاج‌ وشيخ‌ عز بن‌ جماعه‌ و مردم‌ روزگارشان‌ و ديگران‌ ـ از شافعي‌ها ومالكي‌هاـ مطالعه‌ كند"!4 امام‌ ذهبي ‌نامه‌اي‌ براي‌ ابن‌ تيميه‌ فرستاده‌ كه‌ در بدگويي‌ دست‌ كمي‌ از آنچه‌ نقل‌ شد، ندارد. دركتاب‌ الدرالكافيه‌ ابن‌ حجر عسقلاني‌ آمده‌ است‌:" در دمشق‌ جار زدند هر كس‌ به‌ عقيده‌ابن‌ تيميه‌ معتقد باشد، خون‌ ومال‌ وي‌ مباح‌ است‌"!5 حتي‌ در برخي‌ كتابهائي‌ كه‌ تا چندي ‌پيش‌ در دانشگاه‌ الازهر تدريس‌ مي‌شد، سخنان‌ مشابهي‌ موجود بود، ولي‌ جناب‌ شيخ ‌عبدالمتعال‌ صعيدي‌ يكي‌ از اساتيد الازهر سخنان‌ جالبي‌ درباره‌ اجتهاد واصلاحگري‌ او آورده‌ است‌. آيا امروزه‌ آن‌ تكفيرها، به‌ ضرر ابن‌ تيميه‌ است‌؟ روند تكفير، مسئله‌اي‌ به‌ غايت‌ خطرناك‌ است‌ وهر مسلماني‌ بايد نسبت‌ به‌ آن‌ محتاط‌باشد. مثلاً بعضي‌ها سعي‌ مي‌كنند از فتواهاي‌ شيخ‌ الاسلام‌ بر ضد " رافضي‌ ها"! به‌منظور متهم‌ كردن‌ شيعه‌ اماميه‌ اثني‌ عشري‌، به‌ كفر ودر نتيجه‌ تكفير! انقلاب‌ اسلامي‌ درايران‌، سوء استفاده‌ كنند كه‌ اصل‌ نكته‌ همين‌ جاست‌!. ما در بررسي‌ كوتاه‌ خود،مي‌خواهيم‌ ببينيم‌ كه‌ آيا اماميه‌ اثني‌ عشري‌ تحت‌ پوشش‌" عنوان‌ رافضي‌ها!" قرارمي‌گيرند؟ كه‌ شيخ‌ الاسلام‌ خود در كتابش‌ آن‌ را مردود مي‌شمارد؟. استاد انور الجندي‌ در كتاب‌ خود، مي‌گويد:" رافضي‌ها غير از سني‌ها وشيعيان‌هستند". 6 استاد سعيد افغاني‌ در كتاب‌ " العائشه‌ والسياسه‌" از محب‌ الدين‌ خطيب‌ نقل‌مي‌كند كه‌ مي‌گويد:"اجمالا" كتاب‌ «عائشه‌ والسياسه‌» از بهترين‌ كتابهايي‌ است‌ كه‌ دردوران‌ ما تاليف‌ شده‌ است‌" وافغاني‌ در چاپ‌ دوم‌ كتاب‌ خود، تصريح‌ مي‌كند:" وبرخي‌ ازعلماء وقتي‌ مي‌گويند « رافضي‌ها»، منظورشان‌ غلات‌ فتنه‌ انگيز است‌، نه‌ شيعيان‌، بلكه‌ آن‌ گروهي‌ كه‌ وارد اسلام‌ شدند تا آنرا تضعيف‌ ودين‌ مردم‌ را تباه‌ سازند..."7 استاد فهمي‌ هويدي‌ نويسنده‌ كتاب‌ « القرآن‌ والسلطان‌ » در مقاله‌اي‌ درباره‌ يكي‌ ازمشايخ‌ مي‌نويسد:" خطرناكترين‌ گفتار وي‌ ـ غفر الله‌ له‌ ـ اين‌ بود كه‌ شيعيان‌ را در رديف‌رافضي‌ها وباطني‌ها بشمار آورد وطبقه‌ بندي‌ كرد"!8 سخن‌ آخر را از خود ابن‌ تيمّيه‌ در كتاب‌" منهاج‌ السنه‌ النبويه‌" نقل‌ كنيم‌ كه‌ مي‌گويد:" پيدايش‌ رفض‌ را در بدترين‌ فرقه‌ها چون‌: نصيريه‌، باطنيه‌ وملحدان‌ طريقت‌ها مي‌يابيد."9  وي‌ هرگز نامي‌ از شيعه‌ اماميه‌ اثني‌ عشري‌ نمي‌برد، آيا از اين‌ روشنتر مدركي‌ وجوددارد؟ شيخ‌ محمد ابو زهره‌ در كتاب‌ خود بنام‌"ابن‌ تيميه‌"، به‌ بررسي‌ برخي‌ از فرقه‌هاي‌شيعي‌ در عصر ابن‌ تيميه‌ ـ چون‌ اثني‌ عشريه‌ وزنديه‌ ـ مي‌پردازد، بي‌آنكه‌ به‌ هيچگونه‌ موضع‌ منفي‌ ابن‌ تيميه‌ در قبال‌ آن‌ دو اشاره‌اي‌ بنمايد، ولي‌ وي‌ به‌ هنگام‌ ذكر اسماعيليه‌ مي‌گويد:" اين‌ همان‌ فرقه‌اي‌ است‌ كه‌ ابن‌ تيميه‌ بر ضد برخي‌ از وابستگان‌ به‌ آن‌ موضعگيريهايي‌ كرده‌ است‌. وي‌ با قلم‌، زبان‌ و شمشيرش‌ با آنان‌ جنگيد."10 ابوزهره‌ به‌ دليل‌ موضع‌گيري‌ ابن‌ تيميه‌، به‌ تفصيل‌ به‌ بررسي‌ اين‌ فرقه‌ مي‌پردازد.11 ابن‌ تيميه‌ خود در كتاب‌ « منهاج‌ السنه‌ النبويه‌» در توضيح‌ وتضعيف‌ نظر يكي‌ ازفتنه‌انگيزان‌ درباره‌ شيعه‌، مي‌گويد: " بايد روشن‌ شود كه‌ در نوع‌ شيعه‌ از گفتارها و كردارهاي‌ ناپسند وجود ندارد ـ هر چند، چندين‌ برابر آنچه‌ گفته‌ شد، باشد ـ ولي‌ اينهااماميه‌ اثني‌ عشري‌ ودر زيديه‌ نيست‌، بلكه‌ بسياري‌ از اين‌ خصوصيات‌ در فرقه‌ غلات‌ ودر ميان‌ مردم‌ عوام‌ آنان‌ ديده‌ شده‌ است‌.12 وي‌ باز در كتاب‌ خود مي‌گويد: "آن‌ كس‌ كه‌ قائل‌ به‌ اين‌ باشد كه‌ مسئله‌ امامت‌مهمترين‌ مطلب‌ در احكام‌ دين‌ و شريفترين‌ مسائل‌ مسلمانان‌ است‌، به‌ اتفاق‌ نظرمسلمانان‌ سني‌ وشيعي‌، دروغگو است‌، بلكه‌ اين‌ كفر است‌، زيرا ايمان‌ به‌ خدا وپيامبر، ازمسئله‌ امامت‌ مهمتر است‌ واين‌ امر در دين‌ اسلام‌، بخوبي‌ روشن‌ است‌». 13 بنابراين‌مسلمانان‌ از نظر خود ابن‌ تيميه‌، به‌ دو گروه‌ شيعه‌ وسني‌، تقسيم‌ مي‌شوند كه‌ در ديدگاه‌ هردو، مهمترين‌ اصل‌ واساسي ‌ترين‌ مسئله‌ در اسلام‌، نخست‌ ايمان‌ به‌ خدا وسپس‌ مسئله ‌پيامبري‌ است‌. از ابن‌ تيميه‌ كه‌ بگذريم‌ به‌ يك‌ عالم‌ اصولي‌ بزرگي‌ مي‌رسيم‌ كه‌ چند قرن‌ پيش‌ از اومي‌زيست‌، او ابو منصور عبدالقاهر بغدادي‌ است‌. نويسنده‌، كتاب‌ " الفرق‌ بين‌ الفرق‌" به‌رغم‌ اينكه‌ امام‌ فخرالدين‌ رازي‌ از امامان‌ بزرگ‌ اهل‌ سنت‌ است‌، مي‌گويد: " كتاب‌ الملل ‌والنحل‌ شهرستاني‌ كتابي‌ است‌ كه‌ مكاتب‌ اهل‌ علم‌ را به‌ تشخيص‌ وانتخاب‌ خودمي‌آورد، ولي‌ معتبر نيست‌، زيرا وي‌ مذاهب‌ اسلامي‌ را از كتاب‌ "الفرق‌ بين‌ الفرق‌" تاليف ‌استاد ابو منصور بغدادي‌ آورده‌ است‌، واين‌ استاد نسبت‌ به‌ مخالفان‌ بسيار متعصب‌ بود و مذاهب‌ آنان‌ را به‌ طور صحيح‌ نقل‌ نمي‌كرد، وچون‌ شهرستاني‌ عقايد فرقه‌هاي‌ اسلامي ‌را از آن‌ كتاب‌ نقل‌ كرده‌، به‌ همين‌ دليل‌ در نقل‌ اين‌ مذاهب‌ اختلال‌ پيش‌ آمده‌ است‌ 14". اما علي‌رغم‌ اين‌ موضعگيري‌ امام‌ رازي‌، بيائيد نظر نويسنده‌ "الفرق‌ بين‌ الفرق‌" را درباره‌ شيعه‌ اماميه‌ بشنويم‌. وي‌ مي‌گويد: " زيديه‌، اماميه‌ وغلات‌ بصورت‌ فرقه‌هايي ‌پراكنده‌ شدند، هر فرقه‌ ديگري‌ را به‌ كفر متهم‌ مي‌نمود وتمام‌ فرقه‌هاي‌ غلات‌، از فرقه‌هاي‌ اسلام‌ خارج‌اند، اما فرقه‌هاي‌ زيديه‌ و اماميه‌، جزو فرقه‌هاي‌ امت‌ به‌ شمارمي‌آيند".15 در دوران‌ معاصر جماعت‌ " تقريب‌ بين‌ مذاهب‌ اسلامي‌" كه‌ با شركت‌ امام‌ شهيدحسن‌ البنا، شيخ‌ الازهر ومرجع‌ اعلاي‌ افتاء، امام‌ اكبر عبدالمجيد وامام‌ مصطفي‌عبدالرزاق‌ وشيخ‌ محمود شلتوت‌ تشكيل‌ گرديد، استاد سالم‌ بهنساوي‌ ـ يكي‌ ازانديشمندان‌ اخوان‌ المسلمين‌ ـ در كتاب‌ خود درباره‌ آن‌ مي‌گويد: "از زمان‌ تاسيس ‌جماعت‌ تقريب‌ بين‌ مذاهب‌ اسلامي‌ كه‌ امام‌ حسن‌ البناء وامام‌ ـ محمد تقي‌ ـ قمي‌ در آن ‌سهيم‌ بودند، همكاري‌ ميان‌ اخوان‌ المسلمين‌ و شيعيان‌ برقرار است‌ واين‌ امر به‌ ديدارشهيد نواب‌ صفوي‌ از قاهره‌ در سال‌ 1954 م‌ انجاميد"16 وي‌ باز در همان‌ صفحه‌ ازكتاب‌ خود مي‌نويسد: «.. واين‌ جاي‌ شگفتي‌ ندارد، زيرا خط‌ مشي‌ هر دو گروه‌، به‌ اين‌همكاري‌ مي‌انجامد." استاد عمر تلمساني‌ مرشد كل‌ اخوان‌ در كتاب‌: « الموهوب‌ ـ حسن‌ البنا» مي‌نويسد:"دلسوزي‌ حسن‌ البنا براي‌ اتحاد مسلمانان‌ تا آن‌ حد بود كه‌ وي‌ قصد برگزاري‌ كنفرانسي‌را داشت‌ كه‌ رهبران‌ همة‌ مذاهب‌ اسلامي‌ را گردهم‌ آورد، شايد از اين‌ رهگذر خداوندآنان‌ را به‌ راهي‌ هدايت‌ كند كه‌ مانع‌ از اتهام‌ يكديگر به‌ كفر شود، بويژه‌ آنكه‌ قرآن‌ ما، دين‌ما، پيامبر ما (ص‌) و خداي‌ همة‌ ما يكي‌ است‌. وي‌ بدين‌ منظور از حضرت‌ شيخ ‌محمد تقي‌ قمي‌ يكي‌ از بزرگان‌ علما و رهبران‌ تشيع‌، به‌ مدتي‌ نه‌ چندان‌ كوتاه‌، پذيرايي ‌كرد".17 چنانكه‌ معروف‌ است‌ امام‌ البنا با آيت‌ الله كاشاني‌ نيز به‌ هنگام‌ حج‌ّ ـ1948 م‌ ـ ديداركرد و تفاهمي‌ ميان‌ آن‌ دو پديد آمد. يكي‌ از شخصيتهاي‌ امروز اخوان‌ المسلمين‌ وازشاگردان‌ امام‌ شهيد، به‌ نام‌ استاد عبدالمتعال‌ جبري‌ در كتاب‌ خود "لماذا اغتيل‌ حسن‌البنا" چرا حسن‌ البنا ترور شد ـ به‌ نقل‌ از " روبير جاكسون‌" درباره‌ اهميت‌ اين‌ ديدارمي‌گويد:" اگر عمر اين‌ مرد ـ حسن‌ البنا ـ طولاني‌ مي‌شد، كارهاي‌ بسياري‌ براي‌سرزمينهاي‌ اسلامي‌ انجام‌ مي‌گرفت‌، بويژه‌ اگر حسن‌ البنا وآيت‌ الله كاشاني‌ موفق ‌مي‌شدند كه‌ اختلاف‌ ميان‌ شيعه‌ وسني‌ را از ميان‌ بردارند، اين‌ دو در سال‌ 1948م‌ در مراسم‌ حج‌ با هم‌ ديدار كردند و ظاهرا به‌ تفاهم‌ دست‌ يافته‌ و به‌ نقطة‌ توافق‌ اصلي ‌رسيدند، اما حسن‌ البنا زود هنگام‌ ترور شد."18 استاد جبري‌ سپس‌ توضيح‌ مي‌دهد:" روبير راست‌ مي‌گويد و با آن‌ درك‌ سياسي‌، نتيجة‌ تلاشهاي‌ امام‌ در تقريب‌ ميان‌ مذاهب‌اسلامي‌ را دريافته‌ است‌، ولي‌ اگر وي‌ از نزديك‌ از نقش‌ بزرگ‌ امام‌ در اين‌ زمينه‌ ـ كه‌ دراينجا فرصت‌ بحث‌ آن‌ نيست‌ ـ آگاه‌ مي‌شد، چه‌ مي‌گفت‌؟".19 استاد عمر تلمساني‌ در كتاب‌ خاطرات‌ خود كه‌ اخيرا چاپ‌ شده‌ است‌، مي‌نويسد: "تاآنجا كه‌ من‌ به‌ ياد دارم‌، آقاي‌ قمي‌ ـ كه‌ شيعي‌ مذهب‌ است‌ ـ در دهه‌، چهل‌ ميهمان‌ اخوان ‌در دفتر مركزي‌ بود، در آن‌ زمان‌ امام‌ شهيد مجدانه‌ در جهت‌ تقريب‌ بين‌ مذاهب‌ اسلامي ‌تلاش‌ مي‌كرد، تا دشمنان‌ اسلام‌ از پراكندگي‌ بين‌ مذاهب‌ در راستاي‌ نفوذ وتلاش‌ براي‌تجزيه‌ وحدت‌ اسلامي‌، سوء استفاده‌ نكنند. روزي‌ از وي‌ درباره‌ ميزان‌ اختلاف‌ ميان‌ اهل‌تسنن‌ وتشيع‌ سئوال‌ كرديم‌، وي‌ ما را از ورود در چنين‌ مسائل‌ پيچيده‌اي‌ نهي‌ كرد، وگفت‌: سزاوار نيست‌ كه‌ مسلمانان‌ خود را با اين‌ مسائل‌ سرگرم‌ سازند، در حاليكه‌ آنهاخود در حال‌ جدايي‌ هستند ودشمنان‌ اسلام‌ مي‌كوشند آتش‌ آن‌ را شعله‌ ور كنند! به‌ايشان‌ گفتيم‌: ما به‌ دليل‌ تعصب‌ يا براي‌ گسترش‌ فاصلة‌ اختلاف‌ ميان‌ مسلمانان‌، ازموضوع‌ سئوال‌ نمي‌كنيم‌، بلكه‌ براي‌ آگاهي‌ بيشتر مي‌پرسيم‌، البته‌ آنچه‌ كه‌ بين‌ اهل‌ تسنن ‌وتشيع‌ است‌، در تاليفات‌ بي‌شماري‌ آمده‌ است‌ وما وقت‌ زيادي‌ نداريم‌ كه‌ بتوانيم‌ در آن‌ منابع‌ تحقيق‌ كنيم‌. امام‌ شهيد(رضوان‌ الله عليه‌) گفت‌: بدانيد كه‌ اهل‌ تسنن‌ وتشيع ‌جملگي‌ مسلمانند و كلمة‌ لااله‌ الا الله ومحمد رسول‌ الله آنان‌ را گردهم‌ مي‌آورد واين‌ اصل‌اعتقاد است‌ كه‌ سني‌ها و شيعيان‌ در آن‌ يكسانند وتوافق‌ دارند، واختلاف‌ در مواردي ‌است‌ كه‌ تقريب‌ ميان‌ آنها، امكان‌ پذير است‌."20 پس‌ در واقع‌ ما در جمعبندي‌ خود به‌ اين‌ نتيجه‌ مي‌رسيم‌ كه‌ موضع‌ امام‌ شهيد حسن‌البنا، اين‌ چنين‌ بوده‌ است‌: 1ـ هر فرد سني‌ وشيعه‌، بايد يكديگر را برادر مسلمان‌ خود بداند. 2ـ تفاهم‌ و وحدت‌ بين‌ آنان‌ ورفع‌ اختلافات‌، كاملا مقدور وممكن‌ است‌ و اين ‌ وظيفه‌ حركتهاي‌ اسلامي‌ بيدار وآگاه‌ معاصر است‌ كه‌ در تحقق‌ آن‌ بكوشند. 3ـ خود امام‌ شهيد در اين‌ راستا، به‌ كوشش‌ وسيعي‌ دست‌ زد و چگونگي‌ اين‌ موضوع‌ را، " دكتر اسحق‌ موسي‌ الحسيني‌" در كتاب‌ خود، نقل‌ كرده‌ است‌.21 ... پيش‌ از آنكه‌ يكبار ديگر به‌ مسئلة‌ « جماعة‌ التقريب‌» بپردازيم‌، بد نيست‌ اشاره‌ كنم ‌كه‌ رهبر يا "مراقب‌ عام‌" اخوان‌ المسلمين‌ در " يمن‌"، يك‌ شيعه‌ زيدي‌ است‌ به‌ نام‌ استادعبدالمجيد زنداني‌ كه‌ چندي‌ قبل‌، در سال‌ 1958 ـ براي‌ ايراد سخنراني‌ درباره‌ اعجازقرآن‌، به‌ قاهره‌ دعوت‌ شد وسخنرانيهاي‌ پرارزشي‌ را ايراد نمود. البته‌ علاوه‌ بر وي‌، بسياري‌ از اعضاي‌ سازمان‌ اخوان‌ المسلمين‌ در يمن‌ شمالي‌، از اهل‌ تشيع‌ هستند.22 در مورد جماعت‌ تقريب‌، امام‌ شيخ‌ محمود شلتوت‌ مي‌گويد: « به‌ عنوان‌ يك‌ روش ‌صحيح‌، به‌ انديشه‌ تقريب‌ ايمان‌ آوردم‌ واز روز اول‌ در آن‌ جماعت‌ شركت‌ جستم‌». وسپس‌ به‌ گفتار خود چنين‌ ادامه‌ مي‌دهد: «اينك‌ الازهر بر اساس‌ اعتقاد به‌ اين‌ اصل‌ عمل ‌مي‌كند، اصل‌ تقريب‌ ميان‌ دارندگان‌ مذاهب‌ گوناگون‌ و مقرر مي‌دارد كه‌ فقه‌ مذاهب‌اسلامي‌ چه‌ سني‌ وچه‌ شيعي‌، بر اساس‌ دليل‌ وبرهان‌ وبه‌ دور از تعصب‌ به‌ فلان‌ و بهمان‌، مورد مطالعه‌ قرار گيرد».23 شيخ‌ محمد غزالي‌ در توضيح‌ فتواي‌ سلتوت‌ ( درباره‌ جواز تقليد از مذهب‌ شيعه‌ درمسائل‌ فقهي‌ مانند مذاهب‌ اربعه‌) در كتاب‌ "دفاع‌ عن‌ العقيده‌ ..." مي‌نويسد: « يكي‌ ازمردم‌ عوام‌ نزد من‌ آمد وبا حالتي‌ بر افروخته‌ گفت‌: چگونه‌ شيخ‌ الازهر فتواي‌ خود راصادر كرد كه‌ شيعه‌ يكي‌ مذهب‌ اسلامي‌ مانند ساير مذاهب‌ شناخته‌ شده‌ است‌؟ به‌ وي‌ گفتم‌ :برادر ! من‌ آنان‌ را مي‌شناسم‌ و ديده‌ام‌ كه‌ نماز مي‌گزارند وروزه‌ مي‌گيرند همانطوري ‌كه‌ ما نماز مي‌گزاريم‌ و روزه‌ مي‌گيريم‌! وي‌ با شگفتي‌ گفت‌: چه‌ طور ممكن‌ است‌؟ به‌ وي‌گفتم‌: بلي‌! آنان‌ مانند ما قرآن‌ را مي‌خوانند وپيامبر را بزرگ‌ مي‌دارند وبه‌ حج‌ بيت‌ الله الحرام‌ مي‌روند...! گفت‌: به‌ من‌ گفته‌اند كه‌ آنان‌ قرآن‌ ديگري‌ دارند، وبه‌ كعبه‌ مي‌روند تا آن‌ را تحقير كنند! با نگاهي‌ از سر دلسوزي‌ به‌ وي‌ گفتم‌: شما معذوريد! بعضي‌ از ما شايعاتي‌ درباره‌ بعضي‌ ديگر رواج‌ مي‌دهد تا شخصيت‌ او را تخريب‌ واز جايگاه‌ او بكاهديعني‌ ما هم‌ درست‌ همان‌ كاري‌ را مي‌كنيم‌ كه‌ روسها با آمريكاييها و آمريكاييها با روسها، گويي‌ ما ملتهايي‌ دشمن‌ يكديگر هستيم‌ نه‌ يك‌ امت‌ واحده ‌» وي‌ سپس‌ مي‌گويد: بر ما ـ پرچمداران‌ اسلام‌ ـ است‌ كه‌ اوضاع‌ را تصحيح ‌ و توهمات‌ را از بين‌ ببريم‌ وگمان‌ مي‌كنم ‌فتواي‌ استاد شيخ‌ محمد شلتوت‌ گامي‌ بزرگ‌ در اين‌ راه‌ است‌ كه‌ مي‌تواند از سرگيري‌ تلاشهاي‌ افراد با اخلاص‌ از همه‌ رهبران‌ واهل‌ علم‌ باشد كه‌ پيش‌ بيني‌ خاور شناسان‌ رامبني‌ بر اينكه‌ « كينه‌ها پيش‌ از آنكه‌ صف‌هاي‌ امت‌ زير يك‌ پرچم‌ گرد آيد، آن‌ را در كام‌ خود فروخواهد برد» نقش‌ برآب‌ مي‌سازد... به‌ نظر من‌ اين‌ فتوا آغاز راه‌ و شروع‌ كار است‌».24 شيخ‌ محمد غزالي‌ در كتاب‌ ديگر خود « چگونه‌ اسلام‌ را درك‌ كنيم‌» مي‌نويسد:« عقايد متأسفانه‌ از پيامدهاي‌ آشوبهايي‌ كه‌ خواست‌ سياست‌ حكومت‌ها بوده‌، جان‌ سالم‌ به‌ در نبرده‌ است‌، زيرا هوسهاي‌ برتري‌ طلبي‌ وانحصار جويي‌ مطالبي‌ در باورها وارد كرده‌ كه‌ از اصول‌ آن‌ نيست‌، بدين‌ سان‌ مسلمانان‌ به‌ دو بخش‌ بزرگ‌ شيعه‌ وسني‌ تقسيم‌ شده‌اند، با اينكه‌ هر دو گروه‌ به‌ خداي‌ يكتا ايمان‌ دارند ورسالت‌ محمد(ص‌) را باور دارند ودر جمع‌آوري‌ عناصر اعتقادي‌ كه‌ دين‌ را كامل‌ مي‌گرداند وموجب‌ نجات‌ مي‌گردد، هيچ‌ يك‌ بر ديگري‌ برتري‌ ندارد»، وي‌ سپس‌ در همان‌ كتاب‌ مي‌گويد: « با اينكه ‌من‌ در بسياري‌ از احكام‌ فقهي‌، خود با شيعيان‌ اتفاق‌ نظر ندارم‌، ولي‌ هيچگاه‌ نظر خودم‌را به‌ عنوان‌ وحي‌ منزل‌ نمي‌دانم‌ كه‌ ديگري‌ در صورت‌ مخالفت‌ با آن‌ مرتكب‌ گناه‌ شود!موضع‌ من‌ در قبال‌ پاره‌اي‌ از آراي‌ فقهي‌ رايج‌ ميان‌ اهل‌ سنت‌ نيز همين‌ است‌». غزالي‌ سپس‌ مي‌گويد: «سرانجام‌ شكاف‌ ميان‌ شيعه‌ وسني‌ را به‌ اصول‌ اعتقادي‌ ربط‌دادند! تا دين‌ يكپارچه‌، دو پاره‌ شود! تا آنجا كه‌ هر يك‌ در كمين‌ ديگري‌ نشسته‌ است‌، تااو را از پاي‌ درآورد»!25 بي‌ترديد هر كس‌ با يك‌ سخن‌، به‌ اين‌ پراكندگي‌ كمك‌ كند جزو كساني‌ است‌ كه‌ آيه‌شريفه‌ آنها را معرفي‌ مي‌كند: ان‌ّ الّذين‌ فرّقوا دينهم‌ وكانوا شيعا، لست‌ منهم‌ في‌ شي‌ء انّماأمرهم‌ الي‌ الله ثم‌ّ ينبّئهم‌ بما كانوا يفعلون‌ ... ( قرآن‌ سوره‌ انعام‌، آيه‌ 159). والبته‌ مي‌دانيم ‌كه‌ در مورد هر بحثي‌، به‌ سرعت‌ وآسان‌ مي‌توان‌ ديگري‌ را به‌ كفر متهم‌ نمود! وملزم‌كردن‌ حريف‌ به‌ كفر ورزي‌، در نتيجه‌ نظري‌ كه‌ وي‌ در گرماگرم‌ بحث‌ ابراز مي‌نمايد، كارآساني‌ است‌...» وي‌ سپس‌ مي‌افزايد: « وقتي‌ وارد عرصه‌ فقه‌ تطبيقي‌ مي‌شويم‌ واختلاف ‌فقهي‌ ميان‌ نظرات‌ گوناگون‌ يا صحيح‌ دانستن‌ يك‌ حديث‌ وتضعيف‌ حديث‌ ديگر را ازنزديك‌ لمس‌ كنيم‌، مي‌بينيم‌ كه‌ فاصله‌ ميان‌ شيعه‌ وسني‌، همانند فاصله‌ ميان‌ مذهب‌ فقهي‌ابو حنيفه‌ ومذهب‌ فقهي‌ مالك‌ يا شافعي‌ است‌... ما اعتقاد داريم‌ كه‌ همگان‌ در جستجوي‌ حقيقت‌ برابرند، هر چند روشها گوناگون‌اند».26 شيخ‌ محمد غزالي‌ در مصاحبه‌ با يك‌ نشريه‌ اسلامي‌، در پاسخ‌ به‌ سئوالي‌ پيرامون‌نقش‌ وي‌ در جماعت‌ تقريب‌، تصريح‌ مي‌نمايد: «... آري‌ من‌ جزو همكاران‌ تقريب‌ بين‌ مذاهب‌ اسلامي‌ بوده‌ام‌ ودر جماعت ‌دارالتقريب‌ در قاهره‌، كاري‌ خستگي‌ ناپذير ومداوم‌ انجام‌ داده‌ام‌ وبا شيخ‌ محمد تقي‌ قمي‌وبا شيخ‌ محمد جواد مغينه‌ « رحمه‌ الله» نيز دوستي‌ داشتم‌ و در بين‌ علماء وبزرگان‌ تشيع‌، دوستاني‌ دارم‌، واقعا مي‌خواهم‌ جدايي‌ يا شكاف‌ تلخي‌ كه‌ ميان‌ مسلمانان‌ رايج‌ شده‌ ازميان‌ برود، بويژه‌ در روزهاي‌ بحراني‌ و سقوط‌ كنوني‌ آنان‌».27 دكتر صبحي‌ صالح‌ در كتاب‌ « معالم‌ الشريعه‌» مي‌گويد: « در احاديث‌ امامان‌ شيعه‌ نيز،آنان‌ جز آنچه‌ مطابق‌ سنت‌ پيامبر است‌ روايت‌ نكرده‌اند. وي‌ سپس‌ مي‌افزايد: « سنت ‌پيامبر نزد آنان‌ جايگاهي‌ والا دارد كه‌ در ميان‌ منابع‌ تشريع‌، در مرتبه‌ دوم‌ پس‌ از كتاب‌ خدا قرار دارد».28 دكتر عبدالكريم‌ زيدان‌، يكي‌ از برجسته ‌ترين‌ رجال‌ اخوان‌ المسلمين‌ عراق‌، در كتاب ‌خود مي‌گويد: « دلايل‌ فقهي‌ در مذهب‌ جعفري‌ عبارتند از كتاب‌ ( قرآن‌)، سنت‌ ( پيامبر)، اجماع‌ وعقل‌». وي‌ سپس‌ مي‌گويد: « مذهب‌ جعفري‌ در ايران‌، عراق‌، هندوستان‌، پاكستان‌، لبنان‌، شام‌ و ديگر كشورها وجود دارد، اختلافات‌ ميان‌ فقه‌ جعفري‌ ومذاهب‌ ديگر، بيشتر از اختلاف‌ ميان‌ هر مذهب‌ سني‌ با ديگري‌ نيست‌، ولي‌ مذهب‌ جعفري‌ درباره‌ مسائل‌ بسيار اندك‌ كه‌ راجع‌ به‌ آن‌ سخن‌ گفته‌ايم‌، راهي‌ جداگانه‌ رفته‌ است‌ كه‌ شايد جايز بودن‌ ازدواج‌ متعه‌ ـ يعني‌ ازدواج‌ موقت‌ ـ در مذهب‌ جعفري‌ و عدم‌ جواز آن ‌در مذاهب‌ اهل‌ سنت‌، مشهورترين‌ آنها باشد».29 شيخ‌ بزرگوار، امام‌ محمد ابوزهره‌، در كتاب‌ تاريخ‌ مذاهب‌ اسلامي‌ مي‌گويد:« بي‌ترديد شيعه‌ يك‌ فرقه‌ اسلامي‌ است‌، البته‌ اگر « سبائيه‌» كه‌ علي‌ را خدا دانسته‌اند ومانند آنها را كنار بگذاريم‌ ـ وچنانكه‌ معروف‌ است‌، اثني‌ عشريه‌، سبائيه‌ را كفر مي‌دانند و ابن‌ سبنا را موجودي‌ موهوم ‌ و پنداري‌ مي‌شمارند ـ بي‌ترديد تمام‌ آنچه‌ شيعه‌ به‌ آن‌ قائل ‌است‌، به‌ يك‌ نص‌ قرآني‌ يا حديث‌ منسوب‌ به‌ پيامبر، مربوط‌ مي‌شود». وي‌ سپس ‌مي‌گويد: « آنها به‌ همسايگان‌ سني ‌شان‌ مهر مي‌ورزند و از آنها دوري‌ نمي‌جويند».30 شيخ‌ ابوزهره‌ در كتاب‌ ارزش‌ ديگر خود درباره‌ زندگي‌ امام‌ صادق‌(ع‌) مي‌گويد: «مااگر به‌ كتاب‌ اصول‌ برادران‌ اثني‌عشري‌ خود رجوع‌ كنيم‌، مي‌بينيم‌ كه‌ آنها به‌ كتاب‌ وسنت‌وعقل‌ واجماع‌ تكيه‌ مي‌كنند». وسپس‌ در همان‌ كتاب‌ ضمن‌ بررسي‌ مسئله‌ امام‌ مي‌گويد:« اگر برادران‌ ما ـ اثني‌ عشريه‌ ـ امامت‌ را امري‌ اعتقادي‌ مي‌دانند وآن‌ را از نظر تاريخي‌ به‌شكلي‌ كه‌ بيان‌ كرده‌اند رده‌ بندي‌ مي‌كنند، آنان‌ در اصل‌ توحيد ورسالت‌ محمدي‌ با ماهمراهند وما مصرانه‌ از آنان‌ خواهش‌ داريم‌ كه‌ عدم‌ پذيرش‌ اين‌ بخش‌ از اعتقادات‌ ازسوي‌ ما را موجب‌ نقصان‌ ايمان‌ يا موجب‌ گناهكار بودن‌ ما، نشمارند و سرانجام‌ اين‌ سخن‌ راستين‌ را به‌ زبان‌ مي‌آوريم‌ كه‌ ديگر اختلافي‌ ميان‌ ما و برادران‌ اثني‌عشري‌ مانمانده‌ است‌، بجز آن‌ اختلاف‌ نظري‌ ـ تاريخي‌ كه‌ در عمل‌ جايگاهي‌ ندارد وبيشتر به‌اختلاف‌ بر سر رويدادهاي‌ تاريخ‌ مربوط‌ است‌ والبته‌ به‌ نظريه‌ امامت‌ از سوي‌ مومنان‌ ارج ‌گذارده‌ مي‌شود واين‌ اختلاف‌ آسان‌ است‌ وبا اختلاف‌ نظر مورخان‌ در بيان‌ رويدادها ونگرش‌ به‌ آنها، شباهت‌ دارد واختلاف‌ در اعتقاد نيست‌».31 در كتاب‌ « اسلام‌ بلا مذاهب‌»، دكتر مصطفي‌ شكعه‌ پژوهشگر مسلمان‌ مي‌نويسد:« اماميه‌ اثني‌ عشري‌ جمهور شيعيان‌ هستند كه‌ در ميان‌ ما زندگي‌ مي‌كنند و رابطة‌ گذشت ‌وتلاش‌ در جهت‌ تقريب‌ بين‌ مذاهب‌، آنها را به‌ ما ( اهل‌ سنت‌) پيوند مي‌دهد، زيراجوهره‌ دين‌ يكي‌ است‌ ولب‌ آن‌ اصالت‌ دارد و اجازه‌ جدايي‌ را نمي‌دهد». وي‌ سپس ‌راجع‌ به‌ اين‌ فرقه‌ كه‌ امروزه‌ اكثريت‌ جمعيت‌ ايران‌ را تشكيل‌ مي‌دهند وروش‌ اعتدالي‌آنان‌، مي‌گويد: « آنان‌ از گفتارهايي‌ كه‌ بر زبان‌ پاره‌اي‌ از فرقه‌ها آمده‌ است‌، بيزاري ‌مي‌جويند وآن‌ را كفر و گمراهي‌مي‌شمارند».32 شيخ‌ حسن‌ ايوب‌ در كتاب‌ « تبسيط‌ العقائد....» مي‌گويد: « شيعه‌، قديمي‌ ترين‌ فرقه‌هاي‌ اسلامي‌ است‌» و: « شيعيان‌ به‌ يك‌ درجه‌ نبودند، در بين‌ آنها افراد عالي‌ و معتدل‌وجود دارند، ميانه‌ روها به‌ ترجيح‌ علي‌ (ع‌) بر ساير اصحاب‌ بدون‌ متهم‌ كردن‌ كسي‌ به‌ كفر يا فسق‌، بسنده‌ كرده‌اند.»33 شيخ‌ سعيد حوي‌ در كتاب‌ « الاسلام‌» درباره‌ تقسيم‌ بنديهاي‌ اداري‌ در « دار الاسلام‌» در دوران‌ گسترش‌ و سلطة‌ آن‌، مي‌نويسد: « واقعيت‌ عملي‌ اين‌ است‌ كه‌ جهان‌ اسلام‌ ازمذاهب‌ فقهي‌ تشكيل‌ شده‌ است‌. هر مذهب‌ يا مذاهب‌ اعتقادي‌ در منطقه‌اي‌ غلبه‌ دارد، و در برابر اين‌ واقعيت‌ آيا اشكال‌ شرعي‌ وجود دارد كه‌ مانع‌ از توجه‌ به‌ اين‌ معاني‌ درتقسيم‌ بنديهاي‌ اداري‌ مي‌شود؟ منطقه‌اي‌ كه‌ زبان‌ و مذهب‌ واحدي‌ دارد، داراي‌ ايالت ‌مي‌شود و منطقه‌ شيعي‌ نشين‌ داراي‌ ايالت‌ باشد و منطقه‌ داراي‌ مذهب‌ فقهي‌ يكسان ‌داراي‌ ايالت‌ ديگر؟ و هر ايالت‌ حكمرانان‌ خود را از همانجا انتخاب‌ مي‌كند و در عين‌ حال‌ تسليم‌ حكومت‌ مركزي‌، يعني‌ خليفه‌ مي‌شود.»34 اين‌ اعتراف‌ روشني‌ است‌ از شيخ‌ سعيد حوي‌ مبني‌ بر اينكه‌ تعدد مذاهب‌ از جمله‌شيعه‌، بر اساس‌ اسلاميت‌ مردم‌ و دين‌شان‌، خدشه‌اي‌ وارد نمي‌كند و شيعيان‌ دردارالاسلام‌ بايد از خودشان‌ اميري‌ داشته‌ باشند! استاد انور الجندي‌، انديشمند مسلمان ‌در كتاب‌ « الاسلام‌ و حركة‌ التاريخ‌» مي‌گويد: « تاريخ‌ اسلام‌ سرشار ازاختلافات‌ وانتقادات‌ فكري‌ وكشمكش‌ سياسي‌ ميان‌ سني‌ و شيعه‌ بود. بيگانگان‌ متجاوز، از دوران‌ جنگهاي‌ صليبي‌ تا به‌ امروز، كوشيده‌اند به‌ اين‌ اختلاف‌ دامن‌ زده‌ و تاثير آن‌ را عميق‌ تر سازند تا جهان‌ اسلام‌ يكپارچه‌ نشود. حركت‌ غرب‌ گرايي‌ عامل‌ دو دستگي‌ ميان‌ شيعه ‌وسني‌ و جدايي‌ و دشمني‌ آنان‌ بود. سني‌ها و شيعيان‌ همگي‌ متوجه‌ اين‌ توطئه‌ها شده‌ وبراي‌ كمتر كردن‌ فاصله‌ اختلاف‌، كوشيده‌اند». آيا اكنون‌ معلوم‌ مي‌شود كه‌ چه‌ گروهي‌ اين‌ فتنه‌ حرام‌ را بر مي‌انگيزد و چه‌ كسي‌ ازآن‌سود مي‌جويد؟ استاد جندي‌ سپس‌ به‌ جدا سازي‌ شيعيان‌ از گزافه‌ گويان‌ ـ غلات‌ ـدعوت‌ مي‌نمايد: « حق‌ است‌ كه‌ پژوهشگر در جداسازي‌ ميان‌ شيعيان‌ وغلات‌ بايد بيدار باشد، اينان‌ همانهايي‌ هستند كه‌ خود امامان‌ شيعه‌ بر آنها تاخته‌اند و نسبت‌ به‌ دسائس‌آنها هشدار داده‌اند.»35 دكتر عرفات‌ عبدالحميد استاد فلسفه‌ اسلامي‌ دانشگاه‌ بغداد هم‌ در كتاب‌ خود برهمين‌ نكته‌ تاكيد دارد: « ازاين‌ رو درج‌ تعليمات‌ گزافه‌ گويان‌ و غلات‌ زير اصطلاح‌ شيعيان‌، چيزي‌ جز تحريف‌ ننگ‌ آور نيست‌ و از همين‌ جا بطلان‌ احكام ‌ ظالمانه‌اي‌ كه‌ بعضي‌ها برضد شيعيان‌ صادر كرده‌اند و تصويرهاي‌ غير واقعي‌ كه‌ از آنان‌ ترسيم‌ نموده‌اند، ازجمله‌ سخنان‌ گولدزويهر، وينبرگ‌، فردلندر، احمد امين‌ و ديگران‌ ـ درباره‌ تشيع‌، نمايان‌مي‌گردد.»36 استاد سميح‌ عاطف‌ زين‌، كه‌ صاحب‌ آثار اسلامي‌ بسياري‌ است‌، كتابي‌ تحت‌ عنوان‌« المسلمون‌ .. من‌ هم‌ ؟» ـ مسلمانان‌ .. چه‌ كساني‌ هستند؟ ـ نوشته‌ و در آن‌ به‌ بررسي‌موضوع‌ شيعه‌ و سني‌ مي‌پردازد و در ضمن‌ آن‌ مي‌گويد: « بر شما خواننده‌ گرامي‌ پنهان‌ نمي‌كنم‌ كه‌ آنچه‌ موجب‌ تاليف‌ اين‌ كتاب‌ شده‌ دودستگي‌ كوركورانه‌ موجود در جامعه‌ امروزي‌ ماست‌. بويژه‌ دودستگي‌ موجود ميان ‌مسلمان‌ شيعه‌ و مسلمان‌ سني‌ كه‌ مي‌بايست‌ به‌ همراه‌ ناآگاهي‌ از ميان‌ ما رخت‌ برمي‌بست‌، ولي‌ متاسفانه‌ هنوز پاره‌اي‌ از ريشه‌هاي‌ آن‌ دربين‌ افراد بيمار وجود دارد، زيراكاشت‌ آن‌ از سوي‌ گروهي‌ كه‌ بر اساس‌ دودستگي‌ و دسيسه‌ بازي‌ دشمنان‌ اين‌ دين‌، برجهان‌ اسلام‌ حكومت‌ راندند و سود جوياني‌ كه‌ زالووار با خون‌ ديگران‌ زندگي ‌مي‌گذراندند، بسيار دقيق‌ و محكم‌ بود و من‌ اي‌ برادر مسلمان‌ شيعي‌! و اي‌ برادر مسلمان‌سني‌! مهمترين‌ واقعيتهاي‌ اختلاف‌ راكه‌ هيچگاه‌ اختلاف‌ بر سر قرآن‌ و سنت‌ نبود، بلكه‌اختلاف‌ بر سر درك‌ قرآن‌ و سنت‌ بود، بازگو خواهم‌ كرد.»37 استاد سميح‌ عاطف‌ زين‌ در پايان‌ كتاب‌ خود مي‌گويد: « پس‌ از اينكه‌ مهمترين‌ دلايلي‌ كه‌ اين‌ امت‌ را از هم‌ پاشيد شناختيم‌، اين‌ كتاب‌ را با اين‌ سخن‌ به‌ پايان‌ مي‌رسانيم‌ كه‌ ما به‌عنوان‌ افرادي‌ مسلمان‌ بويژه‌ در اين‌ دوران‌، وظيفه‌ داريم‌ انحراف‌ كساني‌ كه‌ مذاهب ‌اسلامي‌ را وسيله‌اي‌ براي‌ گمراه‌ سازي‌ و افزايش‌ شك‌ و ترديد قرار داده‌اند، تصحيح‌كنيم‌ و روحيه‌ فرقه‌ گرايي‌ ناپسند را پاكسازي‌ نمائيم‌ و راه‌ را به‌ روي‌ كساني‌ كه‌ خصومت ‌در دين‌ را رواج‌ مي‌دهند ببنديم‌ تا مسلمانان‌، چنانكه‌ بودند، به ‌صورت‌ گروهي‌ يكپارچه‌ و يكدل‌ و يكصدا در آيند نه‌ گروههاي‌ متعدد و از هم‌ گسيخته‌ و متخاصم‌».38 استاد ابوالحسن‌ ندوي‌ از علماي‌ معروف‌ هند، آرزو مي‌كند كه‌ ميان‌ شيعه‌ و سني‌نزديكي‌ ايجاد شود. وي‌ به‌ مدير يك‌ مجله‌ اسلامي‌ مي‌گويد: « اگر اين‌ كار ـ تقريب‌ ـ انجام‌شود، انقلابي‌ بي‌نظير در تاريخ‌ تجديد انديشه‌ اسلامي‌ به‌ وقوع‌ خواهد پيوست‌.»39 استاد صابر طعيمه‌ در كتاب‌ خود مي‌گويد: « حق‌ است‌ گفته‌ شود كه‌ در اصول‌ كلّي‌ميان‌ شيعه‌ و سني‌ اختلافي‌ وجود ندارد، آنان‌ همگي‌ بر سر توحيد ـ و اصول‌ ـ اتفاق‌ نظردارند، اختلاف‌ آنها در فروع‌ است‌ كه‌ با اختلافات‌ موجود در بين‌ خود مذاهب‌ سني‌( شافعي‌ و حنفي‌ و...) همانندي‌ دارد. آنان‌ اصول‌ دين‌ را آنچنانكه‌ در قرآن‌ كريم‌ و سنت‌آمده‌ است‌، قبول‌ دارند و به‌ هر آنچه‌ بايد بدان‌ ايمان‌ داشت‌ ـ و خروج‌ از آن‌ احكام ‌ضرورتاً دين‌ را باطل‌ مي‌سازد ـ ايمان‌ دارند. در واقع‌ شيعه‌ وسني‌ دو مذهب‌ از مذاهب ‌اسلامند كه‌ ازكتاب‌ خدا و از سنت‌ پيامبر الهام‌ مي‌گيرند».40 دكتر علي‌ سامي‌ نشار، استاد كرسي‌ فلسفه‌ اسلامي‌ در دانشگاه‌ اسكندريه‌ وموءلف‌كتاب‌ « شهداء الاسلام‌ في‌ عهد النبوه‌» در كتاب‌ ديگر خود مي‌گويد:« انديشه‌هاي‌ فلسفي‌شيعه‌ اثني‌ عشري‌ جملگي‌ اسلامي‌ محض‌ است‌، ولي‌ اگر از اين‌ گروه‌ از فرقه‌هاي‌ شيعه‌صرف‌ نظر كنيم‌، مسلكهاي‌ متعددي‌ براي‌ عناصر نفوذگر بيگانه‌ در انديشه‌ اسلامي ‌خواهيم‌ يافت‌». دكتر نشار سپس‌ مي‌افزايد: « مي‌توانم‌ بگويم‌ كه‌ اعتقادات‌ اثني‌ عشريه‌ عصرما تقريبا با اعتقادات‌ پيشينيان‌ اهل‌ سنت‌ تفاوتي‌ ندارد و ميليونها نفر از توده‌هاي ‌اهل‌ سنت‌ به‌ مذهب‌ خلف‌ اعتقاد دارند».41 دكتر محمد شريف‌ رئيس‌ كميسيون‌ احياي‌ ميراث‌ فرهنگي‌ اسلامي‌ و مشاور وزارت ‌اوقاف‌ و امور ديني‌ عراق‌، در مصاحبه‌اي‌ مي‌گويد:« ايراني‌ها همانند ما مسلمانند و با پيوندهاي‌ دين‌ و همسايگي‌، ما ارتباطي‌ تاريخي‌ با آنان‌ داريم‌ و بايد روابط‌ ميان‌ دو ملت‌ عراق‌ و ايران‌، بر اساس‌ اخوت‌ ديني‌ و عرفهاي‌ بين‌ المللي‌ پي‌ ريزي‌ شود.»42 دانشمندان‌ « علم‌ اصول‌ فقه‌» اعتقاد دارند كه‌ « اجماع‌» اگر مجتهدان‌ شيعه‌ همگي‌ درآن‌ موافقت‌ نكنند حاصل‌ نمي‌شود، همچنانكه‌ اجماع‌ حاصل‌ نمي‌شود اگر مجتهدان‌ سني‌ جملگي‌ در امري‌ موافقت‌ نكنند... استاد عبدالوهاب‌ خلاف‌ در كتاب‌ «علم‌ اصول‌الفقه‌» مي‌گويد:« اجماع‌ چهار ركن‌ دارد كه‌ از نظر شرعي‌ تحقق‌ نمي‌يابد مگر با تحقق‌ آن‌ چهار ركن‌ و دومين‌ ركن‌، اين‌ است‌ كه‌ در حكم‌ شرعي‌، درباره‌ واقعه‌اي‌، همه‌ مجتهدان‌مسلمان‌ در وقت‌ وقوع‌ آن‌ توافق‌ كنند، صرف‌ نظر از كشور يا نژاد يا فرقه‌ آنان‌. يعني‌ اگر درمورد حكم‌ شرعي‌ واقعه‌اي‌، تنها مجتهدان‌ حرمين‌ يا تنها مجتهدان‌ عراق‌ يا مجتهدان ‌حجاز يا مجتهدان‌ اهل‌ سنت‌، بدون‌ مجتهدان‌ شيعه‌، توافق‌ نكنند، اين‌ اتفاق‌ در مورد اجماع‌، شرعا صدق‌ نمي‌كند، زيرا « اجماع‌» منعقد نمي‌شود مگر با توافق‌ عمومي‌ ميان‌ همه‌ مجتهدان‌ جهان‌اسلام ‌ در دوران‌ حدوث‌ واقعه‌. و البته‌ نظريه‌ غير مجتهدان‌ در اين‌ زمينه‌ معتبر نيست‌.»43 پس‌ اگر موافقت‌ شيعيان‌ براي‌ دستيابي‌ به‌ اجماع‌ مسلمانان‌ لازم‌ است‌، آيا آنان‌ پس‌ ازاين‌ هم‌ بمثابة‌ كافراني‌ گمراه‌! مي‌مانند كه‌ به‌ آتش‌ جهنم‌ دعوت‌ مي‌شوند؟! استاد بزرگ‌ احمد ابراهيم‌ بك‌ ـ استاد شلتوت‌ و ابوزهره‌ و خلاف‌ ـ در كتاب‌ « علم‌اصول‌ الفقه‌ ...» خود در فصل‌ تاريخ‌ تشريع‌ ـ قانونگذاري‌ ـ مي‌گويد: « شيعه‌ اماميه‌ مسلماناني‌ هستند كه‌ به‌ خدا، پيامبر و قرآن‌ و هر آنچه‌ محمد (ص‌) آورده‌ است‌، ايمان ‌دارند و مذهب‌ آنان‌ در سرزمين‌ ايران‌ حاكم‌ است‌» و سپس‌ مي‌افزايد: « از ميان‌ شيعه‌ اماميه‌ در دورانهاي‌ قديم‌ و معاصر، فقهاي‌ بسيار بزرگ‌ و علماي‌ بسياري‌ در هر رشته‌اي ‌بر خاسته‌اند. آنان‌ ژرف‌ انديش‌اند و اطلاعات‌ وسيعي‌ دارند، تاليفات‌ آنان‌ به‌ صدها هزارمي‌رسد و من‌ بر بسياري‌ از آن‌ آگاهي‌ يافته‌ام‌» وي ‌ سپس‌ در حاشيه‌ همان‌ صفحه ‌مي‌گويد: « در ميان‌ شيعيان‌ غلاتي‌ هم‌ يافت‌ مي‌شوند كه‌ با اعتقادات‌ خود از حوزه‌ اسلام ‌بيرون‌ رفته‌اند، ولي‌ آنها از سوي‌ توده‌هاي‌ شيعه‌ اماميه‌، مورد توجه‌ نيستند.»44 دكتر علي‌ عبدالواحد وافي‌ رئيس‌ دانشكده‌ علوم‌ تربيتي‌ دانشگاه‌ الازهر و عضومجمع‌ جهاني‌ جامعه‌ شناسي‌ در كتاب‌ ارزشمند خود « بين‌ الشيعه‌ و اهل‌ السنه‌»مي‌نويسد: « در اين‌ بحث‌ بدون‌ تعصب‌، ميان‌ ما و آنان‌ هر قدر از نظر ظاهر بزرگ‌ به‌ نظر مي‌رسد در بالاترين‌ وضعيت‌ خود، از دايره‌ اجتهاد مجاز خارج‌ نمي‌شود». وي‌ راجع‌ به‌ هدف‌ از نگارش‌ كتاب‌ خود مي‌گويد: « هدف‌ تقريب‌ ميان‌ فرقه‌هاي‌ اهل‌ سنت‌ و فرقه‌هاي‌ جعفري‌ است‌ و بيان‌ اينكه‌ اختلاف‌ ميان‌ آنان‌ اختلافي‌ اجتهادي‌ است‌ كه‌ اسلام‌ آن‌ را جايز بلكه‌ از آن‌ استقبال‌ نموده‌ است‌ و اين‌ درست‌ نيست‌ كه‌ به‌ قطع‌ رابطه‌ يا دوري‌ دعوت‌ كند». در پايان‌ كتاب‌، دكتر وافي‌ مي‌گويد: « در اين‌ بحث‌ بدون‌ تعصب‌ و جانبداري‌ خاصي‌ وبراي‌ جستجوي‌ واقعيت‌ از هيچ‌ تلاشي‌ دريغ‌ نورزيده‌ايم‌ و براي‌ شيعيان‌ هر آنچه‌ بايد صحيح‌ شناخته‌ شود صحه‌ گذارديم‌ و بر هر آنچه‌ صحيح‌ نيست‌ ايراد گرفتيم‌، ولي‌ دربخش‌ اخير چيزي‌ نديده‌ايم‌ كه‌ آنان‌ را از دايره‌ اسلام‌ خارج‌ كند.»45 استاد محمد حسن‌ اعظمي‌ رئيس‌ دانشكده‌ زبان‌ عربي‌ كراچي‌ در كتاب‌ خودمي‌نويسد: «شيعه‌ اماميه‌ اثني‌ عشريه‌ شهادت‌ مي‌دهند كه‌ : لااله‌ الاالله و او واحد ويكتاست‌، نه‌ مي‌زايد و نه‌ زائيده‌ شده‌ است‌ و هيچ‌ چيز چون‌ او نيست‌ و محمد (ص‌) پيامبر خداست‌ كه‌ از نزد او، حق‌ را آورده‌ است‌ و بر صدق‌ پيامبران‌ گواهي‌ داده‌ است‌.آنها شناخت‌ آن‌ را با دليل‌ و برهان‌ واجب‌ مي‌دانند و به‌ تقليد بسنده‌ نمي‌كنند و به‌ همه‌پيامبران‌ الهي‌ و تمام‌ آنچه‌ از خداوند آورده‌اند، ايمان‌ دارند و مي‌گويند كه‌ علي‌ و يازده‌ فرزندان‌ وي‌ در خلافت‌ بر هر كس‌ ديگري‌ برتري‌ دارند و آنان‌ بهترين‌ خلق‌ خدا پس‌ ازپيامبر خدا(ص‌) هستند و فاطمه‌ زهرا بانوي‌ زنان‌ دو جهان‌ است‌. آنان‌ اگر در اين‌ حرف‌ برحق‌ باشند جاي‌ بحث‌ نيست‌ وگرنه‌، گفتار آنان‌، نه‌ موجب‌ كفر مي‌شود نه‌ فسق‌.»46 وي‌ سپس‌ مي‌گويد: «و اما شيعيان‌، آنان‌ گر چه‌ امامت‌ امامان‌ دوازده‌ گانه‌ خود راواجب‌ مي‌دانند، ولي‌ انكار كننده‌ امامان‌ از نظر آنان‌، از اسلام‌ خارج‌ نيست‌ و تمام‌ احكام‌بر او جاري‌ است‌، آنان‌ به‌ وجوب‌ اخذ احكام‌ دين‌ از كتاب‌ خود قائل‌اند... و همچنين‌ هرآنچه‌ از سنت‌ پيامبر (ص‌) از طريق‌ تواتر يا روايت‌ افراد مورد اعتماد ثابت‌ شده‌ است‌ ومذاهب‌ امامان‌ دوازده‌ گانه‌ يا سخنان‌ مجتهدان‌ مورد اعتماد و زنده‌، به‌ فرض‌ اينكه‌ در آن‌اشتباه‌ كرده‌ باشند، اين‌ امر موجب‌ خروج‌ آنان‌ از اسلام‌ نمي‌شود» وي‌ سپس‌ در همان‌ صفحه‌ مي‌گويد: « آنان‌ مي‌گويند هر كس‌ در وجود خداوند متعال‌ و يكتايي‌ او، يا نبوت‌پيامبر (ص‌) ترديد روا بدارد، يا براي‌ پيامبر در نبوت‌ شريك‌ قرار دهد، از دين‌ اسلام ‌خارج‌ است‌ و هر كس‌ در مورد يكي‌ از افراد اهل‌ بيت‌ يا ديگران‌ غلّو بورزد و آنها را ازدرجه‌ بندگي‌ خداي‌ متعال‌ خارج‌ بداند، يانبوت‌ يا شركت‌ در آن‌ و يا چيزي‌ از صفات‌الهي‌ را براي‌ آنها اثبات‌ نمايد از دايره‌ اسلام‌ خارج‌ است‌، شيعيان‌ از همة‌ غلات‌ مفوضه‌ وامثال‌ آن‌، بيزاري‌ مي‌جويند».47 يادداشتها 1ـ مجله‌ العالم‌، چاپ‌ لندن‌ شماره‌ 58، مورخ‌ مارس‌ 1985، گفتگو با زينب‌ الغزالي‌. 2ـ« سيكون‌ في‌ امتي‌ رجل‌ يقال‌ له‌ ابوحنيفه‌. هو سراج‌ امتي‌». « انه‌ شر مولود ولد في‌ الاسلام‌ وانه‌لو خرج‌ علي‌ هذه‌ الامه‌ بالسيف‌ لكان‌ اهون‌». «عالم‌ قريش‌ يملا طباق‌ الارض‌ علماً». « سيكون‌ في‌امتي‌ رجل‌ يقال‌ له‌ محمد بن‌ ادريس‌ أضرّ علي‌ امتي‌ من‌ ابليس‌»! 3 3ـ نگاه‌ كنيد به‌ كتاب‌: «دفع‌ شُبه‌ من‌ شَبّه‌ وتَمرّد ونسب‌ ذلك‌ الي‌ السيد الجليل‌، الامام‌ احمد» تاليف‌ امام‌ تقي‌ الدين‌ ابوبكر المشقي‌، باب‌ « افتاء علما المذاهب‌ الاربعه‌ بكفر ابن‌ تيميه‌» صفحه‌45. و در كتاب‌ « برائه‌ الاشعريين‌ من‌ عقائد المخالفين‌» ج‌1، ص‌ 75 بحثي‌ تحت‌ عنوان‌ « عقيده‌ ابن‌ تيميه‌» دارد كه‌ در آن‌ عقايد وفتاوي‌ وي‌ كه‌ با اجماع‌ مسلمانان‌ مخالف‌ است‌، نقل‌ شده‌ است‌. 4ـ « الفتاوي‌ الحديثه‌» حافظ‌ ابن‌ حجر، صفحه‌ 86. 5ـ الدّر رالكافيه‌، ج‌ 1 صفحه‌ 147. 6ـ « الاسلام‌ وحركة‌ التاريخ‌»، انور الجندي‌، صفحه‌ 422. 7ـ « عائشه‌ والسياسة‌»، سعيد الافغاني‌، چاپ‌ دوم‌، صفحه‌ 336. 8ـ ماهنامه‌ « العربي‌»، چاپ‌ كويت‌، مورخ‌ مارس‌ 1983م‌. 9ـ « منهاج‌ السنة‌ النبوية‌»، تاليف‌: ابن‌ تيميه‌، ج‌1، ص‌ 167. 10ـ « ابن‌ تيميه‌»، تاليف‌ شيخ‌ محمد ابوزهره‌، چاپ‌ قاهره‌، ص‌ 170. 11ـ همان‌، فصل‌ مربوط‌ به‌ فرقه‌ اسماعيليه‌. 12ـ منهاج‌ السنه‌، ج‌1 ص‌13. 13ـ همان‌ " " صص‌ 16 و 17. 14ـ نگاه‌ كنيد به‌ « تاريخ‌ الجهميه‌ والمعتزله‌» تاليف‌ شيخ‌ قاسمي‌، چاپ‌ دوم‌، ص‌33. 15ـ « الفرق‌ بين‌ الفرق‌»، شهرستاني‌، ص‌ 21. 16ـ « السنّة‌ المفتري‌ عليها»، تاليف‌ سالم‌ البهنساوي‌، چاپ‌ قاهره‌،ص‌57. 17ـ « الملهم‌ الموهوب‌ حسن‌ البنا»، تاليف‌:شيخ‌ عمر التلمساني‌، مرشد عام‌ اخوان‌، چاپ‌ قاهره‌، ص‌78. 18ـ « لماذا اغتيل‌ حسن‌ البناء»، عبد المتعال‌ جبر، چاپ‌ قاهره‌، دار الاعتصام‌ ص‌32. 19ـ همان‌. 20ـ « ذكريات‌ لا مذكرات‌»، شيخ‌ عمر التلمساني‌، چاپ‌1، دارالاعتصام‌ قاهره‌،(1985م‌) صص‌ 249 و 250. 21ـ نگاه‌ كنيد به‌ كتاب‌: « الاخوان‌ المسلمون‌، كبري‌ الحركات‌ الاسلامية‌ الحديثة‌»، تاليف‌ دكتر اسحق‌ موسي‌الحسيني‌، چاپ‌ بيروت‌ ( اين‌ كتاب‌ توسط‌ ما ترجمه‌ شده‌ واخيرا توسط‌ موسسه‌ اطلاعات‌ مستقل‌ چاپ‌ شده‌است‌). 22ـ توضيح‌: شيح‌ عبدالمجيد الزنداني‌، هم‌ اكنون‌ رهبري‌ حركت‌ الاصلاح‌ را در يمن‌ بعهد دارد وهمچنان‌ به‌ارشاد مردم‌ مشغول‌ است‌ ودر سازمان‌ حكومت‌ كنوني‌ يمن‌، نقش‌ بارزي‌ را داراست‌.( مترجم‌) 23ـ رجوع‌ شود به‌ كتاب‌ « الوحده‌ الاسلاميه‌» ـ مجموعه‌ مقالات‌ مجله‌ « رساله‌ الاسلام‌» چاپ‌ قاهره‌، صص‌ 20 و23. 24ـ « دفاع‌ عن‌ العقيده‌ والشريعه‌ ضد مطاعن‌ المستشرقين‌» تاليف‌ شيخ‌ محمد الغزالي‌، چاپ‌ قاهره‌، ص‌ 256 و257. 25ـ « كيف‌ نفهم‌ الاسلام‌» شيخ‌ محمد الغزالي‌، چاپ‌ قاهره‌ صص‌ 142 و 143. 26ـ همان‌، ص‌ 144. 27ـ ماهنامه‌ « الطليعه‌ الاسلامية‌»، شماره‌ 26، مورخ‌ مارس‌ 1985م‌، چاپ‌ لندن‌. 28ـ « معالم‌ الشريعة‌ الاسلامية‌»، شهيد دكتر صبحي‌ الصالح‌، چاپ‌ بيروت‌، ص‌ 52. 29ـ « المدخل‌ لدراسة‌ الشريعة‌ الاسلامية‌»، دكتر عبدالكريم‌ زيدان‌، چاپ‌ بيروت‌، صص‌ 176 و 178. 30ـ « تاريخ‌ المذاهب‌ الاسلامية‌»، تاليف‌: شيخ‌ محمد ابوزهره‌، چاپ‌ قاهره‌ صص‌ 39 و 52. 31ـ « الامام‌ الصادق‌ حياته‌ وعصره‌ وفقهه‌»، تاليف‌ محمد ابو زهره‌، چاپ‌ قاهره‌ صص‌ 214 و 284. 32ـ « اسلام‌ بلا مذاهب‌»، تاليف‌ دكتر مصطفي‌ الشكعه‌، چاپ‌ بيروت‌، صص‌ 183 و 187. 34ـ « تبسيط‌ العقايد الاسلاميه‌»، تاليف‌ شيخ‌ حسن‌ ايوب‌، چاپ‌ قاهره‌، ص‌ 300 . 34ـ « الاسلام‌» تاليف‌ شيخ‌ سعيد حوي‌، ج‌ 2، ص‌ 165. 35ـ « الاسلام‌ و حركة‌ التاريخ‌»، تاليف‌ استاد انور الجندي‌، چاپ‌ قاهره‌، صص‌ 420 و 421. 36ـ « دراسات‌ في‌ الفرق‌ و العقائد الاسلاميه‌»، تاليف‌ دكتر عرفات‌ عبدالحميد چاپ‌ بغداد، ص‌32. 37ـ ( المسلمون‌ ....من‌ هم‌؟) تاليف‌ عاطف‌ الزين‌، چاپ‌ بيروت‌، ص‌9. 38ـ همان‌، صص‌ 98 و 99. 39ـ ماهنامه‌ ( الاعتصام‌)، چاپ‌ قاهره‌، مورخ‌ محرم‌ 1398 ه ، گفتگو با استاد ابوالحسن‌ الندوي‌. 40ـ «تحديات‌ امام‌ العروبه‌ و الاسلام‌»، تاليف‌ صابر طعيمه‌، چاپ‌ بيروت‌، ج‌ 2 صص‌ 13 و 20 . 41ـ همان‌. 42ـ روزنامه‌ «الاسرا» چاپ‌ قاهره‌، شماره‌ مورخ‌ جمعه‌ 5/4/1985م‌. 43ـ « علم‌ الاصول‌ الفقه‌»، تاليف‌ عبدالوهاب‌ خلاف‌، چاپ‌ چهاردهم‌، ص‌46. 44ـ « علم‌ الاصول‌ الفقه‌ ويليه‌ تاريخ‌ التشريح‌ الاسلامي‌»، تاليف‌ استاد احمد ابراهيم‌ بيك‌، چاپ‌ دار الانصار،قاهره‌، صص‌ 21 و22. 45ـ « بين‌ الشيعه‌ و اهل‌ السنه‌»، دكتر علي‌ عبد الواحد وافي‌، چاپ‌ قاهره‌، صص‌ 4 و 5 و 80. 46ـ « الحقائق‌ الخفيه‌ عن‌ الشيعه‌ الفاطميه‌ و الاثني‌ و عشريه‌»، تاليف‌ استاد محمد حسن‌ الاعظمي‌، چاپ ‌پاكستان‌، ص‌ 103. 47ـ همان‌، ص‌ 204. منبع:کتاب«شيعه وسني غوغاي ساختگي» انتشارات مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي  منبع اینترنتی: سايت مجمع جهانی تقريب مذاهب اسلامی، کد مطلب 00066101 http://taghrib.ir/persian/Default.aspx?pgid=7&scid=2&dcid=37281   شيعه­وسني­ازديدگاه نواب­صفوي­و­رهبران­اخوان­المسلمین،نخستين­گام‌ها­درراه­تقريب نوشته حجت‌الاسلام سيدهادي خسروشاهي  مسئله شيعه و سني، مسئله روز شده و دشمنان اسلام با توطئه‌اي گسترده درصدد ايجاد اختلاف و يا جنگ ميان اين دو جناح اسلام هستند. اکنون بي مناسبت نيست که ديدگاه‌هاي رهبری فدائيان اسلام و اخوان را به طور اجمال مورد بررسي قرار دهيم: ... يک خبرنگار پاکستاني در سفري به ايران با شهيد نواب صفوي ديدار و گفتگو کرده که در ضمن نشر آن ، چنين نقل مي‌کند: از شهيد نواب صفوي درباره فرقه‌گرايي و اختلاف شيعه و سني در دنياي اسلام، سوال کردم و او در پاسخ گفت: « .... متأسفانه گويا هنوز آن زمان فرا نرسيده که مسلمانان حقايق را درک کنند و جناح بندي شيعه و سني را کنار بگذارند و همگي به کتاب خداوند چنگ بزنند. بدون ترديد قرآن مي‌تواند آنها را متحد سازند تا جبهه‌اي نيرومند و يکپارچه در برابر دشمنان در کمين نشسته‌شان، تشکيل دهند....» وي درباره « اخوان المسلمين »مصر که در آن ايام سرکوب آنها آغاز شده بود با ناراحتي و تاسف شديد گفت:« در اين روزها که برادران ما در مصر دستگير و مورد ستم قرار مي‌گيرند، دل‌هاي ما پر از اندوه و غم شده است. هنگامي که طغيانگران در نقطه‌اي از جهان، بر مردان اسلام ستم روا مي‌دارند، بي‌ترديد همه مسلمانان اختلاف‌هاي مذهبي را به فراموشي مي‌سپارند و با برادران خود احساس همدردي مي‌کنند و البته شکي نيست که ما در مبارزه خود، در راه اسلام، مي‌توانيم توطئه‌هاي دشمنان را که خواستار تفرقه‌افکني بين مسلمان‌ها هستند، خنثي کنيم. البته وجود مذاهب اسلامي اشکالي ندارد و هيچ کس هم نمي‌تواند آنها را لغو کند؛ اما بهره‌وري دشمنان از اين امر، بايد توسط همه ما، سرکوب شود.» (مجله «المسلمون» چاپ دمشق، سال پنجم، شماره اول مورخ رمضان 1375 هـ) شهيد نواب صفوي، طبق نوشته شهيد فتحي شقاقي در کتاب خود : « السنه و الشيعه ضجه مفتعله» غوغاي ساختگي شيعه و سني – نقل مي‌کند که : « وقتي نواب صفوي در دمشق با دکتر مصطفي السباعي، رهبر اخوان المسلمين سوريه ملاقات کرد و از او شنيد که بعضي از جوانان شيعه به جاي همکاري با حرکت اسلامي سوريه، به سازمان‌هاي قومي و لائيک مي‌پيوندند، در سخنراني خود در دمشق و در حضور جمع کثيري از شيعيان و اهل سنت فرياد زد: « هرکسي که مي‌خواهد يک شيعه جعفري راستين باشد ، بايد در کنار حرکت‌ اخوان المسلمين قرار گيرد.» (السنه و الشيعه ..... چاپ چهارم ، رم ، ايتالياص 20) و استاد محمدعلي الضنادي در کتاب معروف خود درباره حرکت‌هاي اسلامي مصر، از « برنارد لويس» نقل مي‌کند: « فداييان اسلام با اينکه شيعه هستند، ولي خواستار وحدت اسلامي مي‌باشند و در واقع انديشه آنها به طرز تفکر اخواني‌ها در مصر نزديک است؛ چرا که آنها معتقدند اسلام يک نظام کامل براي زندگي است و از طرفي، فرقه‌گرايي در بين مسلمانان و جدايي شيعه و سني، مفهومي ندارد.» و سپس از قول شهيد نواب صفوي نقل مي‌کند: « همه با هم، متحد شويم و جز جهاد در راه خدا، هر چيز ديگري را فراموش کنيم و جدايي بين شيعه و سني را کنار بگذاريم.»   (کتاب : کبري الحرکات الاسلاميه في العصر الحديث صفحه 150 چاپ قاهره ). اين نمونه‌اي از ديدگاه شهيد نواب صفوي در مسئله اختلاف بين شيعه و سني است و اکنون اشاره‌اي مي‌کنيم به ديدگاه‌هاي رهبري اخوان المسلمين درباره اين موضوع حساس و حياتي: استاد شيخ عمر التلمساني، ديدگاه شهيد شيخ حسن البنا موسس نخستين مرشد اخوان المسلمين را درباره شيعه و سني، چنين بيان مي‌‌کند: « امام شهيد رضوان الله عليه توجه خاصي براي ايجاد وحدت اسلامي داشت و اخوان المسلمين در گذشته و امروز، و در آينده نيز در راه اين وحدت خواهند کوشيد، ولو اينکه در اين هدف بزرگ، دچار مشکلاتي بشوند. مسلمانان طبق نص صريح قرآن امت واحدي هستند: و ان هذه امتکم، امه واحده » من به خاطر دارم که در سال‌هاي 40 آقاي قمي که يک عالم شيعي بود ، در ساختمان مرکزي اخوان، به عنوان ميهمان اقامت داشت و در آن هنگام امام شهيد، به طور جدي در راه تقريب بين مذاهب اسلامي مي‌کوشيد تا دشمنان نتوانند از دوري و جدايي مسلمانان، سوء استفاده کرده و وحدت امت اسلامي را، از بين ببرند. روزي از امام درباره مسئله اختلاف بين شيعه و سني سوال کرديم . ايشان ما را از ورود در اين قبيل مسائل منع کرد و گفت که مسلمانان نبايد خود را با اين قبيل مسائل مشغول کنند و بايد متوجه باشند که دشمنان اسلام، از اين قبيل مسائل براي آتش‌افروزي و ايجاد فتنه بهره مي‌گيرند! به حضرت ايشان گفتيم : ما از روي تعصب و يا گسترش دامنه اختلاف بين مسلمانان، اين موضوع را مطرح نکرديم، بلکه هدف آگاهي از حقيقت است؛ چون مطالبي که در کتاب‌ها درباره شيعه و سني مطرح است، قابل شمارش نيست و ما به طور طبيعي نمي‌توانيم به بررسي اين کتاب‌ها و منابع بپردازيم؟ امام حسن البنا رضوان الله عليه فرمود: بدانيد که اهل سنت و شيعه همگي مسلمانند و کلمه توحيد : لااله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله همه آنان را گرد‌هم مي‌آورد و در اين اصل اساسي عقيدتي، شيعه و سني يکسانند و به هم مي‌رسند، اما اختلاف در ميان اين دو جناح ، در فروع و در مسائلي است که مي‌توانيم آنها را به هم نزديک کنيم. پرسيديم : مي‌توانيد نمونه‌اي ذکر کنيد؟ امام گفت: شيعه نيز مانند مذاهب چهارگانه اهل سنت، داراي فرقه‌هاي گوناگوني است؛ مثلاً شيعه اماميه مسئله امامت را يک اصل ضروري در اسلام مي‌دانند که حتماً بايد تحقق يابد براي اينکه امام حافظ شريعت است و سخن او درباره احکام شرعي، کلمه فصل و حکم نهايي است و اطاعت وي به طور مطلق ، واجب است. در بعضي مسائل فقهي هم اختلاف هست که مي‌توان آنها را برطرف کرد مانند مسئله ازدواج موقت و يا تعداد همسران در نزد بعضي از فرق شيعه و امثال اينها، که ما نبايد اينها را وسيله‌اي براي جدايي بين اهل سنت و شيعه قرار دهيم، بلکه بايد توجه داشته باشيم که هر دو مذهب، صدها سال در کنار همديگر و بدون هيچ‌گونه برخوردي، مگر در کتاب‌ها و نوشتجات، با يکديگر نداشته‌اند. و باز مي‌دانيم که امامان و پيشوايان شيعه آثار بسياري از خود به يادگار گذاشته‌اند که در واقع ثروت گرانبهايي در کتابخانه‌هاي مسلمانان است. تا اينجا سخن از امام شهيد حسن البناست و من هم عقيده دارم که خير دنيا و آخرت، در آن است که هرگز دنبال اموري که موجب اختلاف بين شيعه وسني مي‌گردد، نرويم،زيرا که اين هدف مهم دشمنان اسلام است.»(ازکتاب ذکريات لامذکرات- خاطرات شيخ تلمساني، چاپ قاهره، 1405هـ) بي ترديد شهيد نواب صفوي با سفر خود به کشورهاي عربي و ملاقات با شخصيت‌هاي معروف اهل سنت، نقش اساسي در ايجاد روابط بين حرکت اسلامي ايران و اخوان المسلمين داشت تا آنجا که استاد شيخ راشد الغنوشي، رهبر نهضت اسلامي تونس، مي‌گويد: « حرکت فداييان اسلام در ايران، در واقع امتداد انديشه و تفکر اخواني در اين سرزمين بود.» (کتاب: مقالات حرکه التجاه الاسلامي بتونس، چاپ پاريس دارالکروان) و همين پيوند فکري وحدت طلبانه بود که رژيم شاه را نگران نمود و در اتهامات خود ، عليه شهيد نواب صفوي و فدائيان اسلام، آنها را وابسته به « اخوان المسلمين» اعلام کردند! نواب صفوي و رهبري اخوان علاوه بر رهبران حرکت‌هاي اسلامي اردن، لبنان ، سوريه و عراق که تحت تاثير شجاعت و غيرت ديني شهيد نواب صفوي قرار گرفته‌اند، رهبران اخوان المسلمين مصر هم، هر کدام به نوبه خود، از نواب صفوي به نيکي ياد مي‌کنند. خلاصه گفتار بعضي از آنها را که در ديدارهاي اين جانب بيان داشته‌اند، در اينجا نقل مي‌کنم. در ربيع الاول1406 هـ . ق با مرحوم شيخ عمر التلمساني، سومين مرشد اخوان مصر، در «لوگانو» محلي بين سوئيس و ايتاليا که براي معالجه به آنجا آمده بود، ديدار کردم و با وي گفتگوي مفصلي داشتيم که نخست در محله « العالم» چاپ لندن شماره 91 مورخ نوامبر 1985 م درج گرديد و سپس به طور مستقل هم در ايتاليا- رم منتشر شد و بعدها ترجمه فارسي آن در روزنامه اطلاعات منتشر شد، وي ضمن تاکيد بر اينکه : « من همواره ، مانند امام شهيد حسن البنا گفته‌ام که اختلاف بين شيعه و سني هرگز در اصول و ريشه نيست و مادامي که هر دو جناح در مسئله توحيد و نبوت ، عقيده واحدي دارند، مسائل ديگر اهميتي ندارد ....» در مورد شهيد نواب صفوي گفت: « من او را در قاهره در منزل استاد سعيد رمضان که اکنون در ژنو به سر مي‌برد، ديدم و در کنارش نشستم و با او گفتگو کردم و او را شخصيتي دلسوز اسلام و داراي شهامت اسلامي يافتم.» (کتاب آراء في الدين و السياسه، چاپ دوم، ايتاليا، 1406 هـ ، ص 14 و 16) در ديداري با مرحوم دکتر سعيد رمضان، داماد شهيد حسن البنا، در ژنو، همراه آقاي طالع – سرکنسول وقت ايران در ژنو او با شور و شوق خاصي از شهيد نواب صفوي نام برد و گفت: شهيد نواب به دعوت سيد قطب به قاهره آمد و در دفتر مجله «المسلمون» که من منتشر مي‌ساختم، ميهمان اخوان بود و ملاقات‌هاي او با شخصيت‌هاي اسلامي هم در همان‌جا انجام گرفت و پس از آن‌که سخنراني وي در دانشگاه قاهره توسط ناصري‌ها به هم خورد، و جمعيت اخوان المسلمين از طرف ناصر « منحله» اعلام گرديد، او يک لحظه هم آرام و قرار نداشت و با ژنرال نجيب و سرهنگ عبدالناصر تماس گرفت و با آنها ملاقات کرد تا بلکه بتواند مشکل را حل کند.... و با اينکه او ميهمان بود و براي دولت مصر پذيرش درخواست‌هاي او کمي سخت به نظر مي‌رسيد، اما شهيد نواب از آنها قول گرفت که اين حکم ظالمانه را لغو کنند و اخوان بتوانند به فعاليت خود ادامه دهند، البته اين کار براي مدتي انجام گرفت، ولي چون هدف، سرکوب حرکت اسلامي در مصر بود، بعدها به طرز وحشيانه و ضد انساني به سرکوب حرکت و اعدم رهبران اخوان، پرداختند که همه چگونگي آن را مي‌دانيم. به هر حال شهيد نواب صفوي در همان چند روزي که ميهمان ما بود، به خوبي نشان داد که يک مسلمان با اخلاص و يک مومن فداکار، با روحيه‌اي سرشار از عشق و علاقه به اسلام و مسلمين بود . رحمه الله عليه» شيخ مصطفي مشهور از جمله رهبران اخوان المسلمين، مرحوم « شيخ مصطفي مشهور» بود که پنجمين مرشد جمعيت، پس از : حسن البنا، حسن الهضيبي، عمر التلمساني و حامد ابوالنصر بود. « مشهور» يک شخصيت مسلمان با اخلاق و روش اسلامي به تمام معني کلمه بود و حتي نماز صبح خود را هم به « جماعت» در مسجد محله خود، با امام مسجد اقامه مي‌کرد، چندين بار در مصر و خارج با او ملاقات داشتم که در يکي از آنها سخن ما درباره، «نواب صفوي» و در ديگري بحث درباره مسئله تقريب بين مذاهب اسلامي بود. مصطفي مشهور آنچه را که مربوط به تقريب بين مذاهب است، به طور مکتوب در پاسخ نامه من نوشته که در آن آمده است: « موضع اخوان المسلمين درباره سني و شيعي و تقريب بين مذاهب روشن است. دعوت اخوان المسلمين از روز نخست پيدايش توسط مرشد اول، الامام حسن البنا، دعوت براي وحدت مسلمانان، علي‌رغم اختلاف مذهبي است. عامل اصلي شکست و بدبختي مسلمانان تفرقه و دشمنی و نفرت است. ما هيچ مسلمانی را که شهادتين را بر زبان آورد، تکيف نمی‌کنيم و " تعاون در امور متفق عليه و معذور داشتن يکديگر در امور اختلافي" يک اصل طلايي در ميان ماست. روابط عملي اخوان المسلمين با شيعيان ايران و جاهاي ديگر، قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و بعد از آن، روشن است. امروز مسلمانان نياز مبرم به وحدت کلمه وکنار گذاشتن تفرقه و جدايي است که موجب سلطه دشمنان مي‌گردد. اختلاف ميان اهل سنت و شيعه زيديه يا اثني عشريه ، منحصر در بعضي از فروع و همگان به وحدانيت خداوند و نبوت پيامبر شهادت مي‌دهند. و امروز، وقت آن فرارسيده که آتش اين فتنه خاموش شود و از بين برود...» ( نامه شيخ مصطفي به اين جانب در تاريخ 22رجب 1422 هـ ق در قاهره نوشته شده که متن کامل آن يا ترجمه کامل، بعداً منتشر خواهد شد). اما در ديدار ديگري که با شيخ مصطفي مشهور داشتم او درباره نواب صفوي و عظمت اين مرد سخناني گفت که تقريبا مشابه سخنان دکتر رمضان بود و خلاصه آنچه قبلاً يادداشت کرده‌ام به قرار زير است : « نواب صفوي به دعوت اخوان، پس از مؤتمر قدس در عمان، به مصر آمد و ميهمان اخوان بود و در دفتر مجله « المسلمون» نشريه فکري – فرهنگي اخوان اقامت گزيد. او به دعوت جوانان اخوان در دانشگاه قاهره به سخنرانی پرداخت که من هم حضور داشتم... سخنرانی او آنچنان پرشور و آتشين بود که فضای دانشگاه و خيابان‌های اطراف به لرزه درآورده بود ؛ اما ناگهان در وسط سخنراني وي که به وحدت مسلمانان و جهاد بر ضد دشمنان دعوت مي‌کرد، نيروهاي دولتي به دانشگاه ريختند و با تيراندازي و آغاز زد و خورد با جوانان و دانشجويان، آن اجتماع بزرگ را به هم ريختند و نواب صفوي را هم که ميهمان ما بود، با خود بردند و با توجه به توطئه از پيش تنظيم شده ، جمعيت اخوان المسلمين را هم منحله اعلام کردند... اما تا آنجا که ما اطلاع داريم و دوستان ما گزارش دادند، نواب صفوي در مقابل آنها مقاومت کرد و با تندي و منطق اسلامي به آنها پاسخ داد و اخطار کرد که در غير اين صورت ، پس از برگشت به ايران، حقايق را براي همه مسلمانان بيان خواهد نمود. همين تهديد جدي باعث شد که « حکم اخراج فوري نواب صفوي» را دولت لغو کرد و او را به عنوان ميهمان دولت نگه داشت و شيخ باقوري پذيرايي از وي را به عهده داشت و حتي براي دلجويي از توقيف و اهانتي که به وي شده بود، او را در رژه رسمي ارتش در مقابل ژنرال نجيب و عبدالناصر و عبدالحکيم عامر و حسين الشافعي و ديگر افسران آزاد، در کنار افسران آزاد نشاندند و به احترام و تجليل به او پرداختند. اما نواب صفوي به دنبال احترام ظاهري و تشريفات نبود. او ، همان‌طور که بعدها به ما گزارش شد، خواستار ملاقات خصوصي با نجيب و ناصر گرديد و در اين ملاقات طولاني، به آنها هشدار داد که مخالفت با اخوان المسلمين، به صلاح کشور مصر نيست. اخوان، نيروهاي فعال و رزمنده بر ضد دشمنان داخلي و خارجي است و « نظام خاص» که من هم عضو آن بودم، نيروهاي مبارزي را تربيت کرده که مي‌تواند در مقابل هجوم احتمالي دشمن مقاومت کند و به کمک و ياري دولت بشتابد.. اين مذاکره با افسران آزاد باعث آزادي برادران دستگير شده و اعلام لغو انحلال جمعيت گرديد، ولي پس از مراجعت نواب صفوي به ايران، اين بار با نقشه جديدتر و کاملتري وارد ميدان شدند و به سرکوب کامل حرکت اخوان پرداختند که داستان چگونگي آن را دوست و دشمن مي‌‌داند. به هر حال من شخصا نواب صفوي را مردي با عظمت و شجاعت و شهامت اسلامي يافت.... او مرد ايمان و عقيده بود و خود را يک « فدايي اخواني» مي‌دانست که حاضر است در راه اسلام و آزادي قدس شريف و جهاد عليه دشمنان، جانش را فدا کند و همان‌طور که مي‌دانيم سرانجام نيز چنين شد و او به درجه شهادت رسيد. من شهادت مي‌دهم که نواب صوفي در همان حالي که يک شيعه با ايمان و محکم و استوار بود ، برادران سني خود را هم مثل خود مي‌دانست و فرقي ميان اهل سنت و شيعه قائل نبود. او در ايامي که ميهمان ما بود، نماز جماعت را در دفتر «المسلمون» اقامه مي‌کرد که گاهي او امامت جماعت را به عهده داشت و در نمازي ديگر ، يکي از برادران ما.... او در ملاقات با شيخ الازهر، عبدالرحمن تاج هم خواستار وحدت اسلامي و نزديکي مذاهب اسلامي گرديد. و ماجراي اين ملاقات را شيخ حسن باقوري، وزير اوقاف وقت و عضو سابق مکتب ارشاد اخوان، براي ما تعريف کرد و از وسعت اطلاع و غيرت و حميت او تمجيد کرد.... افسوس که عبدالناصر اين ميهمان ما را ربود و نگذاشت که جوانان اخوان روحيه سلحشوري و شجاعت را بيش از پيش از او ياد بگيرند. او مسلماني واقعي بود و هدفي جز عزت اسلام و آزادي و استقلال مسلمانان نداشت و سرانجام هم مانند امام شهيد حسن البنا ، او هم به قافله شهداي اسلام پيوست. رضوان الله تعالي عليه». اين خلاصه‌اي از گفته‌هاي شيخ مصطفي مشهور به اينجانب درباره شهيد نواب صفوي بود که براي ثبت در تاريخ زندگي نواب صفوي، در اين يادواره نقل گرديد. *** ... سخن مشروح درباره تأثير سفر کوتاه مدت شهيد نواب صفوی به کشورهای: اردن، سوريه، لبنان و مصر نياز به فرصت ديگری است. ( تهران 29/10/1385 سيد هادي خسروشاهی)  روزنامه اطلاعات شنبه 7 بهمن 1385 http://taghrib.ir/persian/Default.aspx?pgid=7&scid=2&dcid=33799